قرار بر این بود تا درباره مرگ چهرهها صحبت شود و نقدی باشد بر مرگ سلبریتیها و امر پزشکی. اما ماجرا به جاهای دیگری ختم شد و پای ارتباط پزشک و بیمار و شرایطی که در نظام سلامت حاکم است، هم به میان آمد. از یک سو جامعهشناسان و از دیگر سو، پزشکان در مقابل هم قرار گرفتند و یکی در نقد و دیگری در دفاع صحبت کردند. مهمترین موضوع هم حول محور کمرنگشدن ارتباط پزشک و بیمار چرخید. نشست نقد اجتماعی مرگ چهرهها و امر پزشکی، بعدازظهر روز سهشنبه، از سوی گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد. یوسف علی اباذری، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران، ارسیا تقوا عضو کمیته رسانه انجمن علمی روانپزشکان ایران، فرزانه طاهری نویسنده و مترجم، بابک قراییمقدم متخصص جراحی مغز و اعصاب و ابوعلی ودادهیر عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران سخنرانهایش بودند. سخنرانهایی که موضوع را به چالش کشیدند و خود هم وارد گود چالش شدند. یوسف اباذری، در این نشست، انتقادهای مستقیمی به ماجرای ارتباط پزشک و بیمار و دانش پزشکان وارد کرد که در مقابل با واکنش دیگر سخنرانها همراه شد.
واکنش مردم به مرگ سلبریتیها انکار است
ارسیا تقوا روانپزشک و عضو کمیته رسانه انجمن علمی روانپزشکان ایران نخستين کسی بود که در این نشست سخنرانی کرد و صحبتهایش را با این جمله که «رسانهها مرگ سلبریتیها را جدی میگیرند» شروع کرد: «نخستين واکنش مردم به مرگ سلبریتیها انکار است، چرا که نمیتوانند بپذیرند، آن فردی که چهره است، دچار مرگ شده، به همین دلیل براساس یک مکانیزم دفاعی سعی میکنند برایش توجیهی پیدا کنند.» او منطقیترین واکنش به مرگ سلبریتیها را مواجهه مردم با از دستدادن هادی نوروزی، بازیکن فوتبال، عنوان کرد: «در ارتباط با درگذشت عباس کیارستمی، این اتفاق نیفتاد، ما خیلی یاد نگرفتهایم که با مرگ چهرهها چگونه روبهرو شویم.» این روانپزشک از اینکه پوستر جشنواره فیلم فجر، به جای عکس عباس کیارستمی، تصویر علی حاتمی را استفاده کرده بود، انتقاد کرد و گفت: «ما حتی خودمان هم نخواستیم برای مرگ کیارستمی، عزاداری کنیم، باید خودمان را آماده کنیم که به شیوه درست برای این افراد ناراحتیمان را نشان دهیم.»
بابک قراییمقدم، متخصص جراحی مغز و اعصاب نفر بعدی بود که میکروفن مقابلش قرار گرفت. به گفته او، زمانی که چهرهای، بر اثر یک بیماری جانش را از دست میدهد، توجه مردم نسبت به آن بیماری جلب میشود. قراییمقدم در همین ارتباط به ماجرای مرگ ژوزف استالین (رهبر و سیاستمدار شوروی) اشاره کرد: «آنچه در گزارشها آمده، نشان میدهد که ظاهرا پزشکان ١٢ ساعت دیر بر بالین استالین رسیدهاند، بعد از مرگ او، نتیجه کالبدشکافی نشان داد که او مبتلا به سیروز کبدی بوده، آن زمان کسی نمیدانست سیروز کبدی چیست و همین هم منجر شد تا خیلیها توجهشان به این بیماری زیاد شود، هر چند که آن زمان این احتمال را دادند که او بر اثر استفاده از مرگ موش و در ادامه آن خونریزی مغزی جانش را از دست داده است.»
او ادامه داد: «زمانی که فرد معروفی جانش را در اثر یک بيماری از دست میدهد، مردم میخواهند چیزهای بیشتری درباره آن بیماری بدانند، ما چهرههای معروفی در دنیا داشتیم که قربانی سرطان لوزالمعده یا حتی پانکراس شدهاند، مردم بهعنوان افکار عمومی در این شرایط میخواهند سر از آن بیماری دربیاورند.» این متخصص جراحی مغز و اعصاب در ادامه صحبتهایش به مناسبات میان پزشک و بیمار پرداخت و آن را به ماجرای مهاجرت ارتباط داد: «در حال حاضر تفکری که در میان جامعه جوان و میانسال ایران وجود دارد، مهاجرت است؛ چه کسی که از روستا میخواهد به شهر بیاید، چه کسی که به فکر مهاجرت از شهری به شهر دیگر و حتی به کشور دیگر است. مدام این فکر وجود دارد که افراد میخواهند مهاجرت کنند، این موضوع پایایی ارتباط میان پزشک و بیمار را مختل میکند، پزشک برای اینکه بتواند با بیمار ارتباط انسانی برقرار کند، باید در جایی پایا باشد، این ماجرا تنها در چرخه درمان مورد توجه نیست، در تمام مشاغل همین است، این اتفاق منجر میشود تا پزشکان، تنها به فکر انجام کار باشند و به داشتن ارتباط مالی بیندیشند، در حال حاضر به دلیل وجود همین تفکر، درصد زیادی از جامعه پزشکی بلاتکلیف هستند.» قراییمقدم معتقد است که یک پزشک باید به بیمارش احساس مسئولیت داشته باشد.
همدلی مردم با طنزهایی که درباره صنف پزشکان ساخته میشود، از کجا آمده؟
در ادامه این نشست، فرزانه طاهری، نویسنده و مترجم هم حضور داشت. او با انتقاد از روند درمان همسرش، زندهیاد هوشنگ گلشیری، از مواضع بالای برخی پزشکان در مواجهه با بیماران گلایه کرد: «در همین جلسه باید رابطه پدرسالارانه پزشک که بیمار را کودک ناقصالعقلی تصور میکند، گوشزد کرد، باید شرایطی فراهم شود که بیمار، پزشک را به چشم معجزهگر نبیند، اصلاح این موضوع، منجر به کمشدن شکایتها و نارضایتی بیماران میشود.» او ادامه داد: «زمانی که ماجرای خطای پزشکی عباس کیارستمی، کارگردان ایرانی، مطرح شد، پزشکان گفتند که به شأن آنها اهانت شده، گفتند مشکلاتشان زیاد است، گفتند که بیمهها تعرفههای درمان را پرداخت نمیکنند، پزشک ناچار است در روز چندین و چند بیمار را ویزیت کند. اما فراموش کردند بگویند که بیمار حق دارد که در چشم پزشک، مهمترین فرد باشد، این وظیفه قانونگذار و دستاندرکاران نظام درمان است که اگر پزشکان ناراضی هستند، سیستمی را ایجاد کنند تا میزان ویزیت بیمار در یک روز، کم شود.» و این سوال را مطرح کرد که «آیا خود پزشکان از خود نپرسیدهاند که این همه همدلی مردم با طنزهایی که درباره صنفشان ساخته و گفته میشود، از کجا آمده؟»
ایرانیان خوششان میآید بیمار باشند
یوسفعلی اباذری، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران، میهمان ویژه این نشست بود. او با این مقدمه که «هیچ آمادگی برای حضور در این نشست ندارم و از قبل چیزی برای گفتن آماده نکردهام»، حرفهایش را شروع کرد: «سوال من این است که اصولا چرا ایرانیان دوست دارند بیمار باشند؟ آنها خوششان میآید بیمار باشند و به قول هانس کاستورپ، شخصیت اصلی رمان کوه جادو اثر توماس مان که در بخشی از کتاب گفته بود «اینجا برای مریض شدن خوب است» ظاهرا مملکت ما هم برای مریض شدن خوب است. بیمار شدن در کشور ما چیز رمانتیکی است، همه یا دوست دارند بیمار شوند یا وانمود میکنند که بیمارند، چرا؟ چون آدم بیمار آزاد است، چون وقتی بیماریم مسئولیتها از روی دوشمان برداشته میشود.» او در ادامه حرفهایش به درگذشت عباس کیارستمی اشاره کرد: «پزشکان گفتند که ما ایشان را نمیشناختیم؛ این خودش دو نکته دارد، یکی اینکه اگر کیارستمی را میشناختند، به او رسیدگی بیشتری میکردند و چون فکر کردند که آدم معمولی است، به او رسیدگی نشد. دوم کسی که این حرف را زده، بهطور مطلق از فضای فرهنگی ایران دور بوده است.» اباذری معتقد است که پزشکان از نظر اطلاعات عمومی در پایینترین سطح قرار دارند: «ما خودمان را دست افرادی میسپریم که اطلاعات کافی از فضای فرهنگی کشور ندارند، البته نمیتوانیم این موضوع را به همه تعمیم دهیم. هستند پزشکانی که فلسفه و عرفان میخوانند و آگاه به مسائل کشور هستند.»
این جامعهشناس، ارتباط میان پزشک و بیمار را به دو بخش تقسیم میکند: «یکی رابطه دارومحور است که بازمانده دوران روشنگری است. در این نگاه، حرف بیمار مهم نیست و این پزشک است که با دارو سلامتی را به بیمار برمیگرداند. اما در کنار آن، بیمارمحوری قرار میگیرد که نتیجه جنبشهای جدید است. هدف این جنبش تجدید نظر در نگاه به پزشکی است. گفتوگوی بیمار و پزشک، ارتباطی به اخلاق ندارد، برای شناسایی بیماری و آغاز روند درمان است. از آنجایی که بسیاری از پزشکان از طریق دارودرمانی بیماران را کشتهاند، پس بهتر است که بروند به سمتی که با بیمار گفتوگو کنند. متاسفانه درحال حاضر، پزشکان به سمتی رفتهاند که برای درمان، بر مبنای انسان رفتار نمیکنند، تنها به عکس و آزمایشها توجه دارند و آن را معیار قضاوت قرار میدهند، به همین علت است که به حرف بیمار گوش نمیدهند. اینها سیستم درمان آمریکایی است. در آمریکا هم همین شرایط حاکم است، اما در ایران به شکل اغراقشدهای استفاده میشود.»
پزشک مهمترین رابطهاش با بیمار را از دست داده است
به گفته اباذری، پزشک ایرانی فراموش کرده که باید تجربهای با بیمار داشته باشد. در گذشته هر محله یک پزشک داشت؛ آن پزشک گذشته و حال و هر چه بر فرد رفته بود را میدانست، حالا هر کس دچار سرماخوردگی سادهای هم که میشود، میرود سراغ پزشک متخصص؛ همین هم میشود تا مطب این پزشکان شلوغ باشد. او معتقد است که بسیاری از امآرآیهایی که برای بیماران تجویز میشود، بیهوده است: «از نظر من ٩٠درصد امآرآیها بیهوده است و بیجهت مردم را زیر اشعههای سرطانزا میفرستند. پزشک مهمترین رابطهاش با بیمار را از دست داده و همه را به ماشین سپرده است.»
نظام سلامت از پزشکی شدن مضاعف رنج میبرد
ابوعلی ودادهیر، عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران سخنران دیگر این نشست بود. او به وجود سه نوع نظام سلامت در کشور اشاره کرد؛ دموکراتیک، حرفهای و بازاری: «به نظر میرسد نظام سلامت ایران به یک نظام آمریکایی شبیهتر است و از پزشکی شدن مضاعف رنج میبرد. حالا در این میان، مرگ یکی از چهرهها هم به این ماجرا دامن میزند.» به گفته او، شرح حال بیمار، کماهمیتترین و ناچیزترین بخش اطلاعاتی است که مورد استفاده قرار میگیرد: «این را فقط ما نمیگوییم، خود پزشکان هم میگویند، اصولا نهتنها تجربه نادیده گرفته میشود که حتی سانسور هم میشود. گاهی در مواردی مانند زایمان سزارین، مداخله پزشکی بهگونهای است که ما فکر میکنیم این یک موهبت است درحالیکه سانسورکردن یک تجربه است، تجربهای که مادر با زایمان طبیعی میتواند به دست آورد. ما در نظام سلامت و مراقبتهای پزشکی، نهتنها جایی برای تجربه، بلکه حتی جایی برای فرهنگ هم نداریم.» او ادامه داد: «اگر قرار است برقراری رابطه میان پزشک و بیمار را براساس زیست جهانی به پزشکان آموزش دهیم، چارهای جز این نداریم که چیزی بهعنوان امنیت فرهنگی را رواج دهیم. ما تنوع را در میان افراد داریم. ما نمیتوانیم خدمات زایمان را به همان صورت که به یک زن در تهران آموزش میدهیم به یک زن بلوچ هم آموزش دهیم. خدمات پزشکی باید به شکلی که افراد میخواهند به آنها ارایه شود، نه به آن صورت که ما فکر میکنیم درست است.»
مشکل ما با ساختار پزشکی است نه خود پزشکان
پس از پایان صحبتهای ودادهیر، ارسیا تقوا به سخنرانی اباذری انتقاد کرد. انتقاد او به آن بخش از صحبتهای این جامعهشناس بود که گفت «پزشکان هیچ چیز از فضای فرهنگی جامعه نمیدانند، آنها کاملا از فضای فرهنگی بیخبرند و ...» او ادامه داد: «نباید برویم به سمتی که بگوییم من خوبم و دیگری نمیفهمد. نتیجه آن، ترس از افراد میشود. فراموش نکنیم که در بخش پزشکی، اگر بخواهیم از کسی شکایت کنیم، میتوانیم شکایتمان را هم به دادسرای عمومی ببریم، هم پزشکی قانونی و هم سازمان نظام پزشکی. هر کدام متولی یک بخش هستند. کجای دنیا به این شکل است؟ من همان ابتدای صحبتهایمان گفتم آن زمان که به جای پوستر کیارستمی از پوستر علی حاتمی در جشنواره فیلم فجر استفاده شد، هیچکس فریاد نزد، اینها تب است که فروکش میکند. ما از جامعهشناسان میخواهیم که قصورات را ببینند اما نروند به سمتی که تو خلافکاری. تو نمیفهمی و ...»
اما یوسف اباذری این واکنش را بدون جواب نگذاشت و با کمی برافروختگی خطاب به او پاسخ داد: «اشتباه شما این است که موضوع را شخصی میکنید. ما مشکلمان با ساختار پزشکی است نه با خود پزشکان. همانطور که گفتم من دوستانی دارم که اهل تفکر، فلسفه و عرفان هستند. ما به شرافت افراد کاری نداریم. من از ساختار ایراد گرفتم. پزشک میتواند مثل هر فرد دیگر، خوب یا بد باشد، اما او در درون یک ساختار کار میکند. من نه به شمار کار دارم نه به دوستان پزشک خوبم. حمله من به پزشکان نبود، به ساختار پزشکی بود، ساختاری که وزیر بهداشت هم از آن دفاع میکند.» او ادامه داد: «این همان ساختاری است که جلوی ساخته شدن یک سریال طنز را میگیرد، حرفه پزشکی به ابن سینا و فلسفه و اخلاق برمیگردد، اما با کوچکترین انتقادی چنان از کوره درمیرود که انگار جزو مقدسات است.» در همین جا هم تقوا پاسخ داد: «من موافق تقدسزدایی از پزشکی هستم.»
از آن طرف، بابک قرایی مقدم این توضیح را داد: «ساختار پزشکی ایرادی ندارد، اما پزشک هم حق ندارد قبل از اینکه از بیمار شرح حال بگیرد، عکس و آزمایش را ببیند. اما معمولا این کار را نمیکند، چون باید مریضهای دیگری را ویزیت کند، آن کسی که با وجود رفتار پدرسالارانه، نزد پزشکی میرود، درواقع رفتارش را تأیید میکند. هر چند که رفتار پدرسالارانه باید در رابطه میان پزشک و بیمار از میان برود. جامعهشناسان باید به جامعه پزشکی کمک کنند، باید سیستم کیفی درمان که تبدیل به سیستم کمی شده، تغییر کند.»