تهرانی نیوز - پايگاه اطلاع رسانی تهرانی نيوز

[نسخه مخصوص چاپ ]

TEHRANYNEWS.IR


چند پاره‌ شدن قلب یک زن
تاريخ خبر: سه شنبه، 13 مهر 1395 ساعت: 07:53

مردان از نگاه دو شخصیت نمایشی با بازی بهاره رهنما و نگار فروزنده | زنانی که به بزها خیره شده‌اند

فرهنگ > تئاتر - ایوب آقاخانی می‌گوید: «توجه من در نمایش «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» بیش از هر چیز به معضلی مطرح‌نشده در جامعه معاصرمان است؛ زنانی که هر چند زندگی جدیدی برای خود ساخته اند اما هنوز دل شان در گرو زندگی قبلی‌ است.»

 

نرگس کیانی: «مرا از هم می‌دری/ درونم را خرد می‌کنی/ عادت داشتی دستم را بگیری/ حالا  زمینم می‌زنی/ اگر از تو دور شوم/ دوباره رنگ شادی را می‌بینم ؟/ و اگر از تو دور شوم و رهایت کنم می‌توانم دوباره بخندم ؟/دوباره، دوباره ...» موسیقی متن نمایش «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» آهنگ again  از گروه Archive است که اگر تاکنون آن را گوش نکرده‌اید از شنیدنش پشیمان نمی‌شوید.

آن‌چه همراه با این موسیقی روی صحنه سالن استاد ناظرزاده‌کرمانی تماشاخانه ایرانشهر می‌بینید، بهاره رهنما در نقش شوکا، نگار فروزنده در نقش ماندانا و ایوب آقاخانی نویسنده و کارگردان اثر در نقش ادیب و کاووس هستند.

شوکا با وجود تحقیر زبانی دنیای مردان و بز نامیدن جنس مخالف، مابین رفتن و ماندن و دل کندن یا نکندن سرگردان است، ادیب همسر فعلی و کاووس همسر سابقش است و ماندانا دوست او و جانشینش در شرکتی که شوکا مدیر عامل آن است.

آقاخانی این اثر را با نگاهی آزاد به اسطوره ژوکاست مادر ادیپ و همسر لائیوس نوشته است؛ زنی که همواره در سایه سرنوشت فاجعه‌آمیز ادیپ باقی مانده است و کسی نمی‌داند در لحظه‌ای که همه چیز را فهمید، چه بر سرش گذشت که خود را حلق‌آویز کرد.

شوکا بر وزن ژوکاست، ادیب بر وزن ادیپ و کاووس بر وزن لائیوس در کنار ماندانا تا جمعه 16 مهر هر شب ساعت 20:30 ماجرای زنانی را روایت می‌کنند که به بزها خیره شده‌اند. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، گفت‌و‌گویی است با ایوب آقاخانی، نویسنده و کارگردان این اثر و بازیگر دو نقش ادیب و کاووس.  


نام «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» که پیوندی مستقیم با آن‌چه در نمایش می‌گذرد دارد ،چگونه انتخاب شد؟ و می‌توان آن را بخشی از عقیده ایوب آقاخانی نسبت به همه مردان دانست؟

این نام در مسیر زاویه دید شوکا با بازی بهاره رهنما توجیه می‌شود نه در مسیر زاویه دید مولف. «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» مشخص‌کننده منظر دید شخصیت‌های اثر شوکا و ماندانا با بازی نگار فروزنده است و نه مشخص‌کننده منظر دید نویسنده اثر.

نویسنده می‌تواند به لحاظ فنی خود را پنهان کند، از فریاد زدن چشم بپوشد و اجازه دهد دنیای زنان نمایش به درستی شکل بگیرد.

چیزی که در این نمایش از سوی افرادی که نظرشان برایم مهم است از جمله لیلی گلستان ستایش شد، این است که چقدر جالب که یک مرد توانسته است نگاه زنانه را به درستی و با حفظ سلامت بار روانشناختی منتقل کند. من اگر قرار باشد مردانگی‌ام را موقع نوشتن شوکا فراموش نکنم، دیگر چگونه می‌توانم خود را تکنیسین نوشتن بدانم؟

فراموش نکنید که شوکا مابین تعلق یا عدم تعلق به همین کسانی که آن‌ها را بز می‌نامد سرگردان است. او شاید در کلام این واژه را برای توصیف جنس مخالف خود به خدمت بگیرد اما در عمل در حال سفری بی‌انتهاست، سفری که انگیزه آن دیدن یکی از همین مردهاست.       

باید تاکید کنم خود این عبارت یعنی «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» گرته‌برداری نزدیکی از نام کتابی نوشته جان رانسون به اسم «مردانی که به بزها خیره شده‌اند» است که در طول نمایش خلاصه‌ای از آن اثر را از زبان کاووس با بازی خودم می‌شنوید.

در بروشور نمایش اشاره کرده‌اید که «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» با نگاهی آزاد به اسطوره ژوکاست نوشته شده است. این برداشت آزاد در چه قسمت‌هایی از نمایش شما نمود پیدا می‌کند؟

همان‌طور که می‌دانید ژوکاست نام زن لائیوس پادشاه تِب و مادر اُدیپ در اساطیر یونانی است که پس از کشته شدن شوهر خود به دست اُدیپ، ندانسته به زوجیت قاتل شوهرش که در حقیقت پسر خودش و لائیوس بود درآمد.  

ژوکاست یکی از مهم‌ترین و جذاب‌ترین وجوه نمایشی مغفول مانده در تاریخ ادبیات نمایشی است. همواره در مورد ادیپ شهریار و گیر‌ و‌ گرفت‌های او صحبت می‌شود اما هیچ کس نمی‌اندیشد آن مادری که از فرزند خود چهار فرزند به دنیا می‌آورد، چه دنیایی داشته که ترجیح داده است خود را حلق‌آویز کند.

با یک نگاه آزاد شوکا را به اسطوره ژوکاست نزدیک کردم که سرگردان بین مادرانگی و عشق است بدون این که لزوما مخاطب را به یاد ژوکاست بیندازم.

ادیپ شهریار که هم فرزند، هم همسر و هم پدر فرزندان ژوکاست است و لائیوس شوهر سابق ژوکاست و پدر ادیپ و کشته شده به دست فرزند در نمایش من به ادیب و کاووس تبدیل شده‌اند؛ هر دو با بازی خودم.

ادیب که نامش بر وزن ادیپ ساخته شده، کسی است که شوکا در شرایط بحران مالی شرکتش به ازدواج با او تن داد تا بتواند از بحران بیرون بیاید، مانند کاری که ژوکاست کرد. ژوکاست باید همسر ادیپ‌ می شد که به معمای ابوالهول پاسخ داده بود و او را بر خاک انداخته بود.  

نام کاووس بر وزن نام لائیوس ساخته شده است و من او را شوهر قبلی ژوکاست در نظر گرفتم که احتمالا ژوکاست عاشقش بوده است. این که هر دو نقش توسط من ایفا شد نه به دلیل نبود بازیگر که توصیه‌ای‌ست که من در مقام نویسنده در ابتدای متن چاپ شده نمایشنامه آورده‌ام و اگر کارگردان دیگری هم بخواهد این متن را روی صحنه ببرد بهتر است هر دو نقش کاووس و ادیب را به یک نفر بسپارد.

چند پاره شدن قلب یک زن مابین شوهر سابق و شوهر فعلی چیزی‌ست که چندان به آن پرداخته نمی‌شود.  

توجه من بیش از هر چیز به همین معضل مطرح‌نشده در جامعه معاصرمان است، همین چند پاره شدن قلب یک زن. چه کسی در مورد این موضوع صحبت می‌کند؟ هیچ کس. چون منع‌های بسیاری بر سر راه آن وجود دارد.

من تلاش کردم هوشمندانه در مورد چنین زنی صحبت کنم به نحوی که آن موانع دامنم را نگیرد. من از زنی می‎گویم که هر چند زندگی جدیدی برای خود ساخته است اما دلش هنوز در گرو زندگی قبلی‌ است. من با رندی و تجربه، موانع را دور زدم. به عنوان مثال به همسر سابق شوکا تجسم عینی ندادم و او را در حالی که در کماست با شوکا هم‌صحبت کردم. از سوی دیگر سفر شوکا برای رسیدن به گذشته سفری ناتمام است که ختم به از دست رفتن فرزند شوکا و ادیب می‌شود.

نمی‌توانم بگویم به اسطوره ژوکاست فکر نکرده‌ام. من حتی به تک جمله‌هایی از نویسندگان مختلف هم اندیشیده‌ام و با ذکر نام مولفین متن‌های مبدا در بروشور؛ پائولا وگل، جان رانسون، استیون نایت و سوفکل تحرکی بینامتنی در اثر ایجاد نمودم. نهایتا «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» یک اثر اصیل از من است. اثری که عمیقا از من جوشیده است و محصول 40 سالگی‌ام است. این طول و عرض‌ها، افت‌و‌خیزها و بگذار‌ و ‌بردارهای 40 سال پشت سرم، مرا به جایی رسانده است که می‌توانم با درنگ‌های عمیق روانشناسانه به اطرافم نگاه کنم.

اگر این جمله را بشنوید که «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» به نمایش رادیویی نزدیک است و با بستن چشم به راحتی می‌توان از آن‌چه بر صحنه می‌گذرد آگاه شد چه پاسخی می‌دهید؟

گفتن جمله اگر من چشم‌هایم را ببندم نمایش را می‌فهمم و استناد فرد به این که به واسطه این جمله، اثری صحنه‌ای را نمایشی رادیویی بداند، نشان‌دهنده عدم شناخت او نسبت به نمایش رادیویی و صحنه‌ای است.

سوال من این است، اگر الان برای شما «مکبث» یا «هملت» شکسپیر اجرا شود در صورت بستن چشم‌هایتان نمی‌فهمید چه اتفاقی روی صحنه رخ می‌دهد؟! فهمیدن اثر با چشمان بسته را در مورد هر نمایش دیالوگ‌محوری که قصه‌ای را روایت می‌کند می‌توان گفت. این مسئله ملاک رادیویی بودن نیست. از این منظر همه نمایشنامه‌های داستان‌گوی دیالوگ‌محور جهان نمایش رادیویی‌اند. به هیچ عنوان با این نکته که من نمایش رادیویی را روی صحنه اجرا کرده‌ام، موافق نیستم.

اما می‌توان گفت از تجربیاتتان در حوزه نمایش رادیویی در «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» استفاده کرده‌اید؟

قطعا. من اگر نتوانم تجربیاتی را که طی 20 سال کار در رادیو کسب کرده‌ام در نمایش صحنه‌ای به کار بندم، باید کند ذهنم بخوانید چون چیزی را که دارم مورد استفاده قرار نمی‌دهم.

مهمترین استفاده من از آن‌چه از نمایش رادیویی می‌دانم نه در کارگردانی نمایشم که در بازی نقش ادیب و کاووس است. من از تجربیات رادیویی‌ام در ایجاد تضاد میان صدای این دو شخصیت و ساختن آن‌ها با تمام ویژگی‌هایشان از طریق صدا بهره برده‌ام و به آن می‌بالم. با قاطعیت تمام می‌گویم کسی که این نمایش را رادیویی بداند، نه رادیو را می‌شناسد و نه تئاتر را.

همه ما از فشار نامتعارف به کسانی که اثری را روی صحنه می‌برند برای پر کردن سالن آگاه هستیم. انتخاب بهاره رهنما و نگار فروزنده چه میزان به دلیل مناسبات اقتصادی و چه میزان براساس توانایی‌ها و شباهت‌شان به نقش‌های شوکا و ماندانا بود؟ با توجه به این که شنیده‌ایم بخشی از شخصیت شوکا و از جمله فوبیای او نسبت به رانندگی در جاده از شخصیت بهاره رهنما گرفته شده است.

صادقانه می گویم حداقل 15 الی 20 درصد به اقتصاد می‌اندیشیدم. باید تاکید کنم شما خیلی از کارگردانان تئاتر را دیده‌اید که از بازیگران چهره استفاده می‌کنند و انتخاب شان به گونه‌ای‌ست که به کفر ابلیس هم نمی‌ارزد. من هیچ گاه در زندگی‌ام این کار را نکرده‌ام.

من و بهاره رهنما از سال‌ها پیش با یکدیگر قصد همکاری داشتیم اما هر بار به دلیلی این اتفاق نمی‌افتاد. من به او گفتم که این بار می‌خواهم چنین متنی بنویسم و اگر می‌توانی برایم بازی کنی شخصیت شوکا را با فکر کردن به تو خواهم نوشت. او با توجه به شرایطی که از لحاظ شخصی و خانوادگی در آن قرار داشت ایده اولیه را پذیرفت و از آن استقبال کرد.

در مورد شخصیت ماندانا اصرار داشتم از بازیگری استفاده کنم که توانایی خوبی در ارائه کمدی داشته باشد. اول صحبت از سحر زکریا شد که بعد از مذاکرات اولیه به دلیل بیماری‌اش و آغاز فرایند دو سه هفته‌ای درمان آن افتخار همکاری با او را از دست دادم و بلافاصله به نگار فروزنده فکر کردم که فکر هم خوبی بود. چون زکریا به عنوان بازیگر کمدی جا افتاده است اما فروزنده در کنار نقش‌های جدی نقش‌های کمدی هم داشته است.

این اتفاق موجب شد از نگار فروزنده دعوت کنم تا برای اولین بار روی صحنه تئاتر بیاید و از او تصویری بگیرم که از لحظه ورودش به صحنه مخاطبان گمان نکنند قرار است این بازیگر بخنداندشان. در واقع کارنامه کاری دو‌گانه کمدی، جدی او موجب شد بتوانم نه از ابتدا که آرام آرام و در طول اثر به سمت کمدی بغلتانمش.

هر کسی که «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» را دیده است بازی نگار فروزنده را تحسین کرده و بازی بهاره رهنما را متفاوت با سایر کارهایش دانسته است. بنابراین من نتیجه ناسالمی از مناسبات اقتصادی نگرفته‌ام.