زمانی که گزارش «علیاکبر» نوزاد هفتماهه را که 11 روز پاکی داشت، مینوشتم، تصور کردم کوچکترین معتاد شهر پاک شده است، اما حال بعد از گذشت یکسال «عرشیا» را که تنها پنج ماه دارد، میبینم؛ نوزادی که از مادر معتاد به دنیا آمده و تریاک آبشده تنها دارویی است که از کودکی در دهانش ریخته شده است. عرشیا کوچکترین معتاد پاکشده نخواهد بود و ممکن است بعد از این هم نوزادهای دیگری از مادران معتاد به دنیا بیایند؛ البته اگر طاقت بیاورد و بتواند پاک شود.
زمانی که گزارش «علیاکبر» نوزاد هفتماهه را که 11 روز پاکی داشت، مینوشتم، تصور کردم کوچکترین معتاد شهر پاک شده است، اما حال بعد از گذشت یکسال «عرشیا» را که تنها پنج ماه دارد، میبینم؛ نوزادی که از مادر معتاد به دنیا آمده و تریاک آبشده تنها دارویی است که از کودکی در دهانش ریخته شده است. عرشیا کوچکترین معتاد پاکشده نخواهد بود و ممکن است بعد از این هم نوزادهای دیگری از مادران معتاد به دنیا بیایند؛ البته اگر طاقت بیاورد و بتواند پاک شود. عرشیا از مادری معتاد، معتاد به دنیا آمده است. در یکی از روستاهای دورافتاده بومهن با پدر و مادر معتاد و خواهر و برادرش زندگی میکرد و از زمانی که مادرش تصمیم گرفته به سرای مهر، محل نگهداری و بهبودی زنان معتاد و کارتنخواب برود تا پاک شود، او هم وارد چرخه پاکی شده است.
او حالا در بیمارستان لقمان دوره ترک تریاک را سپری میکند. قرار است یاوران موسسه «طلوع بینشانها» بهعنوان همراه مریض در کنارش باشند تا عرشیا را در زمان ترک آرام کنند.
تجربه بودن در کنار کودک معتاد
از زمانی که وارد بیمارستان لقمان شدیم به این فکر میکردم که چطور باید آرامش کنم. او که هر وقت گریه میکرده، تریاک آبشده در دهانش ریختهاند، حالا چه کاری میتوان برای آرامشدنش انجام داد.
وارد بخش که میشوم سراغ تخت عرشیا را میگیرم. نگاهها تغییر میکند با اکراه تختش را نشانم میدهند؛ داخل اتاق بهار، روی تخت 10، نوزادی پنجماهه دمر خوابیده تا وارد چرخه پاکی شود.
لباس تنش نیست و دمای اتاق برایش گرم است. سمیه دختر 17سالهای که حالا بیش از هفت ماه است، پاکی دارد بهعنوان همراه مریض در کنارش است. میگوید: «من هم مثل عرشیا از کودکی معتاد بودم، زمانی که در 13سالگی تریاک را میخواستم ترک کنم زمستان بود، اما آنقدر بدنم داغ بود که به خاطر من بخاری را خاموش کرده بودند. برای همین لباس عرشیا را درآوردهام. ترک تریاک با هر موادی فرق دارد؛ «عرشیا» که نمیتواند حرف بزند اما من میدانم که چقدر گرمش است و چه چیزی الان آرامش میکند.»
سمیه که خودش را در بیمارستان، خواهر عرشیا معرفی کرده است، میگوید: «زمانی که خواهرم فاطمه در بیمارستان به دنیا آمد، مادرم به جای اولین شیری که باید به او میداد تریاک آب کرد و بهش داد و من به خوبی آن روز را یادم است. حالا فاطمه 11 سال است که اعتیاد دارد، چون هیچکس آنها را پیدا نکرد و مادرم نخواست که پاک شود.»
سمیه مثل یک خواهر، تمام نکات نگهداری از عرشیا را مو به مو میگوید. اینکه از اتاقش خوشش نمیآید و وقتی گریه میکند، راهروی بیرون آرامش میکند، اینکه دوست دارد هرازگاهی پاهایش با آب ولرم شسته شود. سمیه میرود، من میمانم و نوزادی که پنج ماه است تریاک میخورد و حالا دو روز است در مسیر پاکی قرار گرفته است. ساعتهای اولیه به خوبی میگذرد. عرشیا بعد از خوردن شیر آرام میخوابد، ساعت نزدیک 9 که میشود بیهوا از خواب میپرد و صدای گریهاش در سالن بیمارستان میپیچد؛ خانمی که همراه مریض اتاق کناری است با پوزخند میگوید: «امشب قراره شما اینجا باشید؟ خدا به خیر کند.» گریه عرشیا که ادامهدار میشود، نگاهها به سمت اتاق بیشتر میشود. همراهان مریضها، با نگاهشان هزار و یک سوال از این کودک میپرسند و عرشیا در پاسخ تمام سوالها فقط گریه میکند؛ گریهای که اشکی ندارد.
بغلش میکنم؛ به سمت راهرویی که سمیه گفته بود، میروم. آنجا آرام میشود. پرستار با خونسردی میگوید: «نترس! فقط برای مرفین گریه میکنه. الان دیگه درد خماری میاد سراغش.»چند لحظه توان حرکتکردن نداشتم. انگار واقعیت با تمام بیرحمیاش به سمتم حمله کرده بود. نگاهی به عرشیا و دست و پاهای کوچکش کردم. دست و پاهایش درد داشت و پنج ماه، وقتی گریه میکرده مادرش تریاک آب میکرده و حتما مقدارش را گاهی کمی بیشتر میکرده تا نوزادش آرام شود. داخل راهروی بیمارستان تا زمان تزریق دارویش راه میروم. عرشیا هرازگاهی آرام میشود و هرازگاهی انگار درد در بدنش میپیچد و جیغ میکشید. بالاخره ساعت 9 شب میشود و پرستار دارویش را تزریق میکند و عرشیا مانند گلی که به یکباره پژمرده میشود روی دستم آرام میشود و میخوابد. انگار نه انگار که تا چند ثانیه قبل درحال گریه کردن بود. نگاهش میکنم. در ذهنم میچرخد که وقتی بزرگ شود به خاطر اینکه از مادر معتاد به دنیا آمده است باز هم به سمت اعتیاد کشیده میشود یا نه؟ عرشیا شاید خوششانس بوده که در پنجماهگی توانسته ترک کند و مانند خواهر سمیه با اعتیاد بزرگ نشده است. اما نوزادانی هستند که با اعتیاد بزرگ میشوند و با اعتیاد میمیرند و هیچکس به دادشان نمیرسد.