موسیقی ما: کارگردان و نمایشنامه نویس پیشکسوت، حالا سالهاست در غربت زندگی میکند. «ما همه خوابیم» را ساخت تا نشان دهد که فیلمسازی چون او با چه مشکلاتی مواجه است و بعد رهسپار امریکا شد تا در استنفورد، تدریس کند و گهگاهی فارغ از جنجالها و حاشیههایی که اجرای نمایشهایش در ایران به دنبال داشت، تئاتری را روی صحنه ببرد؛ حالا اما «بهرام بیضایی» طربنامه را روی صحنه برده است. نمایشی در ستایشِ مطربان. خودش اثر را به همهی مطربان گمنام و خاموش قرنها که جز شادی نخواستند و جز اندوه نبردند، تقدیم کرده است و مطربان و روحوضیخوانان قهرمانانِ آن هستند. خودش در بروشور نمایش «طرب نامه» نوشته است: «قرنها سرکوب و فشارِ اخلاقیاتِ متظاهر، نمایش ستایش باروری و زایِش را از باروری و زایِش انداخت و با اینهمه مقلدان و مُطربان، آن را نهان و آشکار و به دشواری بیش و کم نگه میداشتند.
این خندبازی یا نمایش هشت نه ساعته که از فرورفتن آفتاب تا بازبرآمدن آن میکشید، خُود پیوندش با جشن باروری و شبزندهداریهای مهری و آیینهای چراغافروزی و راندن تاریکی را یاد میآورد.»
«طرب نامه» نمایشی 9 ساعته است که 16 داستان فشرعی را دنبال میکند تا به داستانی واحد برسد. بیضایی پیش از این در استنفورد نمایش سایه بازی «جانا و بلادور» و همچنین «ارداویراف نامه» را اجرا کرده بود و حالا «طربنامه» نمایشی موزیکال است با 40 بازیگر که نامِ آن از شعری از حافظ وام گرفته شده است، آنجا که خواجهی شیراز میگوید: « حافظ آن روز طربْنامهی عشق تو نوشت/ که قلم بر سَرِ اسبابِ دِلِ خرم زد.»
بازیگران این نمایش هیچکدام حرفهای نیستند جز «مژده شمسایی» و «افشین هاشمی» که برای مخاطبان ایرانی، نامهای آشنایی هستند. نمایش در دانشگاه استنفورد روی صحنه میرود، نمایشی که کارگردانش معتقد است، خندهآور است با ساختمانی هزار و یکشب و با آمیزهای از شعر و موسیقی در ستایش مطربانی گمنام که اگرچه در تاریخ موسیقی ایران نقش مهمی ایفا کردهاند؛ اما کسی پاسداشتی برایشان نداشت. «بیضایی» در طربنامه، از داستان سیلحن باربد بهره برده است. داستانی موسیقایی- نمایشی و البته از افسانههای دیگر. «بیضایی» پیش از شروع نمایشش دربارهی آن گفت. از اینکه شاید دیگر هیچگاه این نمایش روی صحنه نرود. از این هم گفت که اجرای این نمایش جز در دانشگاه استفورد و با پشتیبانی مرکز ایرانشناسی این دانشگاه، در هیچ جای دیگر جهان ممکن نخواهد بود. او گفت اجرای این نمایش در ایران ممکن نبود چون مجوز اجرا به آن داده نشد و در جاهای دیگر جهان نیز مخاطب زبان فارسی به اندازه کافی وجود ندارد.
او همچنین یادداشتی برای این نمایش نوشته و به این مساله اشاره کرده است که «طربنامه» را در سال 1373 و در سفری بریده بریده و یک ماهه میان زمین و هوا نوشته است: «همان روزها دریافتم نمایشنامهیی در من نوشته میشَوَد نه برای صحنهیی با تعریفهای قراردادی امروزی – که برای اصلِ تختِحوضی و اجرایی میان جمعیّت. طربْنامه خُود را به مَن چنین نشان داد که از بُن در یک عروسیِ فرضی میگُذَرَد و زمانِ بلندِ آن از آغازِ تاریکی تا سَرِ سپیدهی پگاه بایستی. خُوشبختانه محرومیّتِ صحنهای دَه سال پیشتَر و هجده سال پَستَر از پاییز ۱۳۵۸ به من آموخته بود که امیدی برای اجرایَش نَبَندَم – و طربْنامه داشت خُودَش را چنان که میخواست مینوشت. یازده سال بعد از نوشتن طربْنامه، به امید رهاشُدن از وسوسهی نُومیدانهی تجربهی صحنهییاَش بر تختِحوضِ خانهیی قدیمی و میان تماشاگران، متن سَر و تَهْ زَدهی قابلِ چاپی از کتابچههای چرکنویس آن بیرون کشیدم؛ با حذف بسیار داستانها و ترانهها و چهرههای گُذَرَنده و تکّههای چندانی از داستان شاعر و زَنَش و رقیباَش، و نیز بسیار گوشههای داستانِ مُطربها – که انتشار آن را هم به فرمایشِ حکیمانهی خُود فرمودَند: باشد روزگاری که فضا بازتَر شود!»
حالا اما او این بخت را یافته است تا بیست و سه سال پس از نگارشِ اثر، آن را نه در ایران که در کشوری بسیار دور از آن، به اجرا درآورد؛ برای همین است که در پایان یادداشتش مینویسد: «من این خواب را تقدیم میکُنَم به هَمهی مطربان گُمنام و توهینْشُدهی قرنها در ایران – که جهانیان را جُز شادی نخواستند و خُود جُز اندوه نَبُردَند!»
این نمایش با حمایت دکتر «عباس میلانی» - مدیر مرکز مطالعات ایرانْشناسی دانشگاه استنفورد- روی صحنه رفته است. اندیشمندی که دربارهی حضور «بیضایی» در این دانشگاه، گفته است: «اتفاقی که در مورد تئاتر ایران در استنفورد در چند سال اخیر افتاده چیزی در حد یک معجزه و یک رخداد بزرگ تاریخی است و این ها همه به خاطر حضور بهرام بیضایی است. بیضایی، مهمترین نمایشنامه نویس زبان فارسی است که در سه سال اخیر سه تا از نمایشنامه هایش از یک مجموعه به غایت غنی و شگفت انگیز را در استنفورد به روی صحنه برده است. هیچ کدام از این سه نمایش هرگز در ایران روی صحنه نرفت و هر کدام نوآوری شگفت انگیزی در تئاتر ایران است.»
«پرویز جاهد» - منتقد و نویسنده- مطلبی دربارهی این نمایش نوشته و در آن به گفتهای از بیضایی اشاره کرده و اینکه او میگوید: «اگر باور کنیم که تعزیه یا شبیه خوانی که در سوگ ها اجرا می کردند دنبالۀ سیاوش خوانی، کین ایرج، کارنامه زریران و نامه اسفندیار است، پس آنگاه تقلید و تماشا که در سورها اجرا می شد، دنباله و دگرگون شدۀ نمایش های مضحک موسیقایی یا خنده واچی های جشن های کهن مثل گنج بادآورد، حقه کاووس، نوای مشکدانه و نوروز مجلس افروز است که نامشان در سی لحن باربد آمده است.» به گفتۀ بیضایی، باربد به معنی سرپرست نوازندگان دربار است و احتمالا بخشی از این سی لحن از گذشته به باربد رسیده اما کسی تاریخ دقیق آن را نمی داند. در «طربنامه»، گوشه هایی از عقدههای اجتماعی قرنها در ایران نشان داده می شود که مطربان از مطرح کردن آنها ممنوع بوده اند.»
استادِ پیشکسوت در بخشی از نمایشنامهی خود آورده است: « این طربنامه ندارد بهتری / امشبی شبْزندهداری میکنیم!
خنده بر لبها اگر آید خوش است / زآن که ما دندانْشماری میکنیم! این تماشا با نی و تار آوریم/ روزنی در شام تاری میکنیم/ روز روشن تا کی آید هوشدار/ آسمان را پردهداری میکنیم/ روزگار از شغل ما را خوار کرد/ ما به وی آیینهداری میکنیم.»