خبرگزاری فارس: «ابوالمشاغل» یکی از کتابهای بسیار خواندنی نادر ابراهیمی است که در این کتاب او، خود و زندگی خود را با زبانی بسیار زیبا و در قالب کارها و شغلهایی که داشته، معرفی کرده است.
جالب است بدانید ابراهیمی علاوه بر اینکه نویسنده بسیار توانمندی است، مهارت بسیار بالایی هم در سرودن شعر و ترانه داشته است. از ترانههای بسیار معروف ابراهیمی «ای وطن» و «سفر» است که بارها و بارها آنها را با صدای محمد نوری شنیدهاید.
اینک به مناسبت دهه مبارک فجر مروری داریم بر ماجرای سرودن این دو شعر و نظر ابراهیمی درباره آنها که در کتاب ابوامشاغل آمده است:
و آنگاه، در «سفرهای دور و دراز» که قدری پیر شدهام و آن صدای دلنشین و ملکوتی و خوش طنین دوران جوانی را -آه... جوانی! - از دست دادهام، قناعت میکنم به ترانه سرایی، و همهی ترانههای سفرها را میسازم...
دو ترانه از «سفرها» هنوز هم گهگاه، با صدای به راستی صدای محمد نوری - به راستی نافذ و مغلوب کننده - شنیده میشود. آهنگهای بسیار زیبا و ماندنی این ترانهها از برادرم فریدون شهبازیان است - که اگر بخواهد، و حوصله داشته باشد، و سرحال باشد، به واقع که معرکه میکند.
این دو ترانه را که بارها و بارها، در طول این سالها از من خواستهاند، در پایان همین فصل میآورم و پیشکش میکنم به همهی آن دلاورانی که مؤمنانه در این خاگ ماندهاند و مؤمنانه به خاطرش میجنگند و در اوج اقتدار روح، در راه آرمانهای متعالی شان مظلومانه شهید میشوند؛ ہی پروا میگویم: بیزارم، بیزارم از آنها که این دو ترانه را، در سرزمینهای بیگانه، از فرستندههایی که بیگانه به ایشان واسپرده است، برای پنهان داشتن بیگانه پرستیهای خویش پخش میکنند.
ابن مشغله گفته است: سخن من، هرگز، سپری برای ستر خیانت آنها که از وطن، تنها چند شعر و ترانه میدانند و میشناسند، نمیتواند باشد. سخن من، مزهی میخوارگان کافه نشین غرب نیست؛ و حرام باد بر ایشان!
«سفر»
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کردهایم، چه سفرها کردهایم
ما برای بوسیدن خاک سر قلهها
چه خطرها کردهایم، چه خطرها کردهایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها کردهایم، چه سفرها کردهایم
ما برای نوشیدن شورابههای کویر
چه خطرها کردهایم، چه خطرها کردهایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
..................................................................
ای سلامم، ای سرودم
ای نگهبان وجودم
ای غمم تو، شادی ام تو
مایه آزادی ام تو ... ای وطن!
ای دلیل زنده بودن
ای سرودی صادقانه
ای دلیل زنده ماندن
جانپناهی جاودانه ... ای وطن!
همچو رویش در بهاران
همچو جان در هر بدن
مثل بوی عطر گلها
مثل سبزی چمن ... ای وطن!
مثل راز شعر حافظ
مثل آواز قناری
همچو یاد خوش ترین ها
همچو باران بهاری ... ای وطن!
مثل غم در مرگ مادر
مثل کوهٍ غُصه هایی
مثل سربازان عاشق
قهرمان قصه هایی ... ای وطن!
همچو آواز بلندی
از بلندیهای پاک
باغروری، با گذشتی
با وفایی همچو خاک ... ای وطن!
ای وطن!
ای وطن!