منیبان: بهترین قسمت هر عروسی آنجایی است که عروس و داماد به هم بله میگویند، ولی در این مورد اعترافات داماد عروسی را به فاجعهای تبدیل کرد. این عروسی با دیگر عروسیها هیچ تفاوتی نداشت تا جایی که نوبت به بله گفتن عروس رسید.
جفرسون و جسیکا یک زوج پرتغالی بودند که عاشق هم شدند و تصمیم به ازدواج گرفتند. همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه در مراسم نوبت به ثبت ازدواج رسید.
در حالیکه مهمانها و عروس با حالتی مضطرب منتظر عروس بودند که آماده بله گفتن میشد بودند مجلس با اعترافات داماد به هم ریخت. جفرسون گفت: بین مهمانان شخصی وجود دارد که عشق واقعی اوست. او در مورد دختری به نام جووانا حرف میزد که بین مهمانهای مراسم حضور داشت.
جووانا خواهر دوست جفرسون بود که جفرسون سالها عشقش را نسبت به او به دلیل ترس از خراب شدن رابطهاش با برادر او در دل نگاه داشته بود. ولی وقتی همهچیز به جدیترین مرحله رسید جفرسون احساس کرد که اگر اعتراف نکند باید برای همیشه قید جووانا را بزند و برای همین مهمترین تصمیم زندگیاش را گرفت.
وقتی جفرسون این اعتراف وحشتناک را انجام داد، جسیکا بدون اینکه چیزی بگوید مراسم را غرق در اشک ترک کرد و مهمانها با جنجال و تاسف از این رسوایی به دنبال او راهی شدند. جووانا هم که در شوک مطلق به سر میبرد همراه با برادرش از جلوی چشم محو شد.
جفرسون برای فرار از عواقب رسوایی فعلا به خارج از کشورسفر کرده است و برای سامان دادن به زندگیاش تنها میتواند امید داشته باشد که جووانا روزی به او روی خوش نشان دهد.