روزنامه همشهری: سال 72با حمله برق آسای «افعی» اعلامی به گیشه شروع میشود؛ نشانهای از خروج سینمای ایران از فضای گلخانهای و تلاش برای یافتن راهکارهایی تازه برای جذب مخاطب. افعی پس از نمایشی انتقادآمیز در جشنواره فجر، روانه اکران شد و بیش از 4میلیون و 500هزار نفر در اکران اول فیلم، به تماشایش شتافتند.
همزمان منتقدان به مرثیهسرایی درباره استعداد هدررفتهای به نام محمدرضا اعلامی مشغول بودند که کارش از «نقطه ضعف» به کپیبرداری از رمبو رسیده است. افعی شروع دوباره سینمای اکشن بود. سینمایی که با تغییر شرایط اجتماعی، فرهنگی و افزایش محدودیتها، مطلوبترین راه برای فتح گیشه بود. حضور جمشید هاشمپور در مقام ستارهای پولساز برگ برنده اکشنی بود که فقط شهرستانها را بهعنوان پایگاه فیلم اکشن فتح نکرد و پس از سالها پایتختنشینها هم به تماشای فیلمی حادثهای نشستند.
سر و شکل حرفهای افعی با فیلمبرداری جمشید الوندی و موزیک بابک بیات، این اکشن رکوردشکن سال72 را در جایگاهی بالاتر از تمام دنبالههایش قرار داد. فروش معنیدار «قافله» جوانمرد در اکران شهرستان نشان میداد تماشاگر مرد مجرد چقدر تشنه هیجان و مشعوف از تماشای جمشید هاشمپور بر پرده بزرگ سینماست. هاشمپور پس از سالها در قافله، دوباره سرش را تراشیده بود تا تماشاگر شیفته زینال بندری را بیشتر به هیجان آورد. سال72 حتی اکشن ضعیف و بیمایهای چون «گریز» هم در شهرستانها کولاک میکرد. فیلمی از ناصر مهدیپور که با درجه کیفی جیم در تهران مجالی برای ترکتازی نمییافت ولی با فرامرز قریبیان هفتتیر به دست چراغ سینماهای دور از مرکز را روشن نگه میداشت.
چنانچه که «دو روی سکه» جایگاه ابوالفضل پورعرب را بیش از پیش تثبیت میکرد و میکوشید پای جوانها را با فرمولهای دهه پنجاهی به سالن سینما باز کند. اکران آخرین فیلم پرتماشاگر محسن مخملباف با نخستین فیلم پرمخاطب ابراهیم حاتمیکیا مصادف شد. به تعبیر درست شهرام جعفرینژاد با «هنرپیشه» مخملباف همه آنچه اکبر عبدی در سینمای تجاری حاضر به انجامش نشده بود را در فیلم هنریاش انجام داد.
«از کرخه تا راین» هم دایره مخاطبان حاتمیکیا را گسترش داد. فیلمی بدون بازیگر پولساز که سینمای جنگ را با ملودرام و کرخه را با رود راین پیوند زد. نقش و سهم موسیقی مجید انتظامی در محبوبیت فیلم در میان تماشاگران را نمیشد انکار کرد. تماشاگری که با چشمانی اشکآلود از سینما خارج میشد و نام حاتمیکیا را به ذهن میسپرد. در سالی که دکتر هوشنگ کاووسی در یکی از آخرین نقدهایش بر فیلمهای ایرانی، بحثهای حقوقی درباره قانون چک و سفته را پیش میکشید تا پنبه «سارا»ی مهرجویی را بزند؛ طبقه متوسط بیتوجه به انتقاد دکتر کاووسی فیلم مطلوبش را یافته و به تماشای نوستاره سینمای ایران میشتافت که بهعنوان نمادی از زن فداکار ایرانی، قرضهای شوهرش را میپرداخت و در نهایت هم علیه ناسپاسیاش برمیخاست و خانهاش را ترک میکرد.
چنین پایانی را نه در دهه 60 میشد به تصویر کشید و نه حتی در یکیدو سال بعد از اکران سارا. سیروس الوند با سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنوارهای که مهرجویی و کیمیایی و مخملباف و حاتمیکیا در آن فیلم داشتند و با تحسین و ستایش منتقدان، «یک بار برای همیشه» را بر پرده آورد. لکنت زبان خسرو شکیبایی برای پرهیز از تکرار و تکثیر هامون، حضور تأثیرگذار معتمد آریا، ملودرام ساده و صمیمی و سینتی سایزر فریبرز لاچینی؛ فیلم منسجم و همگون الوند را به سرانجامی مطلوب رساند.
چنانکه 2نسخه سینمایی کیومرث پوراحمد از مجموعه قصههای مجید، در «شرم» و «صبح روز بعد» موفقیتی برای سازندهاش رقم زد تا گامهای بعدیاش را با اطمینان بیشتری بردارد. چنانکه ناصر غلامرضایی هم با «خون بس» نمونهای از سینمای بومی را ارائه و البته فیلم پردیالوگش با لهجه لری را بدون زیرنویس روانه اکران کرد. خونبس در لرستان شوری آفرید و در پایتخت هم توجه منتقدان را به خود جلب کرد.
رونق اکران 72 در بهمنماه و برگزاری جشنواره فجر جای خودش را به نگرانی داد. جشنواره دوازدهم با کمترین میزان حضور فیلمسازان شاخص و فیلم جذاب، تقریبا هیچ ربطی به فستیوال پررونق چند دوره اخیر نداشت. سینمای ایران و سیاستگذارانش در دوره گذار محتاطتر از همیشه شده بودند.