روزنامه شرق: واژگان طناب و خودکشی در روستای سفیدسنگان آشناست. پیش از قتل رومینا سه دختر جوان دیگر در هفت سال گذشته مرگ با طناب را تجربه کردند. مرگهایی که به دلیل عدم پیگیری اولیای دم مسکوت ماند.
یکی از مرگها مربوط به زنی به نام «ف» است، جسد «ف» در 21 آذر 1393 در منزل همسرش (روستای سفیدسنگان) پیدا شد. به خانواده این زن گفته شد او با طناب خودکشی کرده؛ آنها به روستای شلقون به منزل متوفی رفتند اما اثری از طناب مورد ادعا برای مرگ وی در ایوان منزل نبود.
تنها پیکر بیجانی بود که وسط اتاق خوابانده بودند. اولیای دم این زن از همسر وی شکایت کردند و پرونده در دادگستری حویق همچنان مفتوح است اما به نتیجهای نرسیده است. وی هنگام مرگ 22 سال داشت و فرزندان 13 و 10 سالهاش در کنار پدرشان زندگی میکنند. این آغاز کار نبود و پیش از این اولین مرگ به نام دخترعموی شوهر مقتول به ثبت رسیده بود. خفگی با حلقههای طناب و خودکشی علت مرگ اعلام شد و بنا بر شنیدهها عشق پسر شلقونی پیش از مرگش مطرح بوده است. پدر متوفی نیز به عنوان ولی دم مدعی خون فرزندش نشد.
آنطور که گفته میشود دختر عموی «ف» پس از مدتی زندگی با پسری از روستای شلقون نهایتا آبان ماه 1398 از همسرش جدا شد. زندگی این زوج در سال 1391 با فرار از منزل پدر دختر (روستای سفیدسنگان) آغاز شده بود و به خیر و خوبی گذشت. پس از پادرمیانی ریشسفیدان مراسم آشتیکنان در20 تیر 1392 برگزار کردند تا روابط عادی شود. دختر فراری که فرزندی داشت، سه روز در خانه پدری (سفیدسنگان) اقامت کرد اما زمانی که شوهرش به ملاقات او آمد، گزینه طلاق را مطرح کرد.
سومین مرگ غیرطبیعی در روستا نیز دو سال پیش با شیوهای جدید و با شعلههای آتش ثبت شد. این بار زنی جوان آتش گرفت، سوخت و جان داد؛ هرچند مرگ او بر اثر خودسوزی اعلام شد اما از سوی خانواده وی تمایلی برای پیگیری ماجرا وجود نداشت. یک عشق ناممکن علت این مرگ گفته شده است.
البته این تنها بخشی از وقایع موجود است. آمار فرار دختران نوجوان روستا با قصد ازدواج بسیار بالاتر از میزان طبیعی در منطقه است. سالی چند نفر به این روش قید خانه و خانواده را میزنند تا آرامش را در خانه شوهر جستوجو کنند. تعدادی با این روش توانستهاند خود را از موقعیت فعلیشان نجات دهند. روزنامه شهروند نیز در گزارش خود از هفتمین روز مراسم رومینا نوشت: «دوستان و دخترخالههای رومینا میگویند مردان آنقدر به زنان و دخترانشان در خانه سخت میگیرند که راهی جز فرار برای آنها نیست.
یکی از همکلاسیهای رومینا در کلاس هشتم تنها مدرسه روستا، یک ماه قبل از مردن رومینا با پسری فرار کرده بود. یکی از دختران همسایه و یکی از دختران آشنایی دور هم همینطور. اما سرنوشت آنان پس از فرار مثل رومینا نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روزها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی رفت که رفت. دختران سفیدسنگان را مثل برخی روستاهای ایران زود شوهر میدهند و رؤیای پوشیدن لباس عروس، از دبستان در سرشان ریشه میکند. وهم خوشبختشدن با مردانی سختگیر.
برای رومینا هم قبل از اینکه با بهمن فرار کند، کم خواستگار نیامده بود. «یکیشان کارمند آموزش و پرورش بود که چند بار آمد و رفت. مادرش میگفت باید حداقل ١٦ سالش بشود. پدرش ولی موافق ازدواج بود. مدام از پدرم میپرسید رومینا را بدهد به او ببرد؟ پدرم میگفت نه، هنوز زود است». اما بیشتر دوستان رومینا در همان 12 یا 13 سالگی شوهر کردند. شیفت دخترانه مدرسه پورحنیفه سالهاست که مشتری پروپاقرصی ندارد. پدرها دخترها را به زور یا دلخواه شوهر میدهند».
رفتارها و عادتهای مردم این روستا ناشی از یک ساختار اجتماعی قدرتمند است که به مردانش حکم میکند اما حالا دختران که زودتر از پسران به سن بلوغ میرسند، در برابر خواست پدران طغیان میکنند تا بلکه شرایط را تغییر دهند.