روزنامه شرق در گزارشی به بررسی نگرش ایرانیان به مهاجران افغانستانی در کشور پرداخته است.
در این گزارش می خوانید:
* چهار دهه از شروع مهاجرت گسترده اتباع افغانستاني به ايران ميگذرد. به همان نسبت که جامعه ايران در اين مدت مسير پرفراز و فرودي را پيموده، شرايط زندگي مهاجران در ايران و سياست مهاجرتي دولت در قبال آنها نيز تغيير کرده است.
* در حال حاضر بر اساس قوانيني که از اوايل دهه 1380 اجراي آن آغاز شد اتباع افغانستان تنها مجاز به زندگي در برخي مناطق کشورند و از حق اقامت و کار در بسياري شهرها و روستاها خصوصا در استانهاي مرزي برخوردار نيستند. برخي کلانشهرها نيز اجراي همين قانون عدم حضور اتباع افغانستاني در شهر را افتخاري براي خود ميدانند. آيا تهرانيها هم تمايل دارند حضور اتباع افغانستان در شهرشان ممنوع شود؟ افکار عمومي در برابر اين پرسش دوقطبي است؛ 43 درصد موافق ممنوعشدن تهران و 41 درصد مخالفاند.
* تمايل به عدم حضور افغانستانيها در تهران در ميان کساني که تحصيلات کمتري دارند يا ساکنان پهنه جنوب تهران (جنوب خط خيابان انقلاب) بيشتر است. در پهنه جنوب تهران که تعداد مهاجران افغانستاني بيشتري ساکن هستند، از هر دو نفر، يک نفر خواهان ممنوعشدن تهران براي حضور افغانستانيهاست. بهعلاوه افرادي که گفتهاند در زندگي با مشکلات معيشتي مواجهاند بيش از ديگران با ممنوعشدن تهران براي افغانستانيها موافقاند. بايد توجه شود سه متغير تحصيلات، پهنه سکونت و پنداشت از وضع معيشتي مستقلا بر موافقت با ممنوعيت اثرگذارند و مثلا نبايد اثر زندگي در مناطق جنوبي يا وضعيت معيشتي ضعيفتر را به سبب سطح پايينتر تحصيلات دانست.
* نگرش به حضور مهاجران در شهر را از يک وجه ديگر هم ميشود بررسي کرد؛ تمايل به جداسازي فضايي. از مردم سؤال شده تا چه اندازه موافقاند افغانستانيها به جاي زندگي در نقاط مختلف شهر، در محلههاي خاص زندگي کنند يا دولت آنها را در محلههاي خاص متمرکز کند. 44 درصد تهرانيها با اين جداسازي موافقاند. در اين مورد هم افراد با تحصيلات پايينتر و ساکنان مناطق جنوبي تهران بيشتر موافق تمرکز مهاجران در محلات خاص هستند. نکته جالب اينجاست افرادي که اعلام کردهاند در زندگي با مشکلات معيشتي مواجهاند اگرچه بيش از ديگران خواهان ممنوعشدن تهران براي افغانستانيها هستند اما از جهت تمايل به جداسازي محلات با ديگر گروهها تفاوت ندارند. بخشي از دليل اين مسئله ميتواند هراس آنها از افزايش تعداد مهاجران در محله يا محلات مجاور محل زندگيشان باشد.
* به اين نکته نيز بايد توجه شود که يکسوم کساني که با ممنوعيت تهران براي حضور افغانستانيها مخالفاند از تمرکز آنها در محلات خاص دفاع ميکنند؛ يعني با اينکه مخالفتي با حضور آنها در شهر ندارند اما شکلي از کنترل را ضروري ميدانند. نگرش منفي به مهاجران و تمايل به جداسازي را درباره تحصيل کودکان افغانستاني هم ميتوان ديد. شواهد متعددي وجود دارد که برخي والدين نسبت به حضور کودکان افغانستاني در کلاس درس فرزندانشان معترضاند که در مواردي به جداشدن کلاسها منجر ميشود.
* در پاسخ به پرسشي درباره تحصيل کودکان مهاجر، 40 درصد تهرانيها معتقدند افغانستانيها بايد در مدارس ويژه خودشان درس بخوانند اما در مقابل 52 درصد مخالف جداسازي دانشآموزان افغانستانياند و زنان بيش از مردان از تفکيک مدارس دفاع ميکنند. در پهنه جنوب تهران نيمي مدافع تفکيک و نيمي مخالفاند اما در پهنه شمال نسبت دو به يک به نفع مخالفان جداسازي مدارس است.به غير از پنداشت کلي درباره حضور مهاجران افغانستاني در شهر از پاسخگويان درباره تجربههاي شخصيتر هم سؤال شده است. وقتي از آنها درباره همسايهشدن يک خانواده افغانستاني پرسيده شده، 46.5 موافق بودهاند. اثر پهنه سکونت و ميزان تحصيلات در نوع پاسخ به اين سؤال بسيار اندک است، اما افرادي که گفتهاند در زندگي مشکلات معيشتي دارند کمتر از ديگران به همسايگي با يک مهاجر افغانستاني راغباند.
* کمتر از يکچهارم شهروندان تهراني بر اين باورند که آنچه حق آنهاست صرف آموزش و بهداشت افغانستانيها ميشود. دليل اين تفاوت را ميتوان در بيبهرهبودن مهاجران از بسياري يارانههاي آموزش و بهداشت دانست. از ابتداي دهه 1380 کاهش بهرهمندي از يارانههاي حمايتي يکي از ابزارهاي کاهش جمعيت مهاجران در ايران و کاهش هزينههاي عمومي دولت بوده که سبب شده اتباع افغانستاني براي تحصيل در مدارس و دانشگاهها شهريه بپردازند و هزينه درمان را نيز کامل پرداخت کنند.
* 53 درصد از تهرانيها افغانستانيها را عامل افزايش جرم و جنايت در ايران نميدانند. نکته مهم ديگر اينکه تنها 4.2 درصد پاسخگويان تجربه مزاحمت از طرف يک افغانستاني براي خود يا خانوادهشان را داشتهاند.
* بيش از نيمي از شهروندان با تصميم دولت براي شناسنامهدادن به اين کودکان موافقاند و البته نيم ديگر يا مخالفاند يا عقيده صريحي بيان نکردهاند. نکته جالبتر، موافقت شمار بيشتري از تهرانيها با شناسنامهدادن به فرزندان مهاجراني است که بيش از 30 سال در ايران زندگي کردهاند؛ 57 درصد با شناسنامهدادن به اين کودکان موافقاند. اعطاي شناسنامه به کودکان پناهنده يعني آن دسته از مهاجران که با کارت آمايش در ايران زندگي ميکنند نقطه شروعي براي ادغام ساختاري مهاجران در جامعه ايراني خواهد بود. در يک سؤال ديگر از پاسخگويان راديکالترين سياست ضدمهاجر در برابر شهروندان گذاشته شده و از آنها خواسته شده بگويند چقدر موافقاند دولت همه افغانستانيها را از کشور خارج کند و هيچکدام در ايران نمانند. اينجا هم نگرش دوقطبي و نسبت حدودا 40 درصد موافق و مخالف برقرار است. موافقت با اين گزاره در ميان افراد با تحصيلات کمتر و در ساکنان پهنه جنوب بيشتر است؛ نيمي از افراد با تحصيلات ديپلم و کمتر و نيمي از شهروندان ساکن جنوب خط خيابان انقلاب با اين گزاره موافقاند.
* مناقشه بر سر منافع و مضرات حضور مهاجران افغانستاني در ايران نقطه کانوني بحث موافقان و مخالفان حضور آنها در ايران است. يک طرف اثرات اقتصادي حضور مهاجران بر آباداني ايران را برجسته ميکند و طرف مقابل نيز به مواردي همچون بيكاري ايرانيان، افزايش جرم يا بيماري متوسل ميشود. تعداد کساني که حضور مهاجران را در مجموع به نفع کشور ميدانند نصف کساني است که مضرات آن را بيشتر تصور ميکنند. همچون موارد پيشين در اينجا هم ساکنان پهنه جنوب، افراد با تحصيلات کمتر و کساني که با مشکلات معيشتي درگيرند بيش از ديگران حضور مهاجران را ضرري براي کشور ميدانند.