فردا:حرکتهای گروه موسوم به داعش از جنبه فرم و محتوی جهان را به شگفتی واداشت. اینکه این گروه چگونه گروهی میتواند باشد؟ از یک سو سودای برگشت به صدر اسلام را دارد و از سویی مجهز به سازماندهی پیچیده و بهغایت امروزین است؛ چراکه مجهز به مدرترین سلاحها و مهمات است؛ و با دستیابی به چاههای نفت واجد درآمدی شگرف شده است. اما نکته دیگری که در رابطه با این گروه قابل توجه است، حضور گسترده نیروهایی است که در اروپا تحصیل کردهاند و اکنون به این گروه پیوستهاند. اینها همه مختصات و مشخصات گروهی است که برخی آن را پیکارجویان داعش، برخی آنها را گروه افراطی و برخی دیگر آنها را ترویستهای داعش مینامند.
اما خصوصیات عمومی این گروه چندان تازه نیست. این نوع فرم وکنش سیاسی ـ اعتقادی را، آنان که تاریخ میدانند، پیش از این در هیئت و نشانههای دیگر در پیکر خمرهای سرخ در کامبوج ـ منتهی نوع مارکسیستی آن ـ یا در شیوهی عمل گروه طالبان در افغانستان در فرم اسلامی آن دیدهاند؛ آنچه اینک بسیار جدید است، استفاده این گروهها از شبکههای رسانهایست که بهواسطه آن، رفتار و کنشهای آنها بهسرعت بازتاب پیدا میکند و از طریق این رسانهها همه میتوانند بهطور عینی و تصویری با اعمال این گروهها آشنا شوند و میزان خشونت آنها را به عریانی مشاهده کنند. اما پرسش از چگونگی ممکن شدن داعش را باید یک پرسش معرفتشناسانه، سیاسی و جامعهشناسانه دید؛ و بیان کرد تحت چه شرایطی از جنبه شناختشناسانه امکان بروز این پدیده ممکن میشود.
اگر بر نقشه سیاسی 1913 این منطقه از جهان نظری بیفکنیم، نام هیچ دولت عربی مستقلی در آن نخواهیم یافت؛ مراکش و تونس تحت سرپرستی فرانسه هستند، الجزایر بخشی از فرانسه است، لیبی از آنِ ایتالیا، مصر تحت سرپرستی عثمانی ـ که بعدا به انگلیس واگذار شد ـ، سودان تحت قیمومیت دوگانه مصر و انگلیس ـ که در واقع انگلیس بود ـ و کشورهای عراق و سوریه و اردن تحت حکومت امپراطوری عثمانی قرار داشتند. این وضعیت عمومی که در این منطقه وجود داشت و درگیری قدرتهای صنعتی برای افرایش نفوذ، سرنوشت اینمنطقه را رقم میزد.
با پیروزی انقلاب اکتبر و تحولات بعد از جنگ جهانی دوم، جدال بلوک غرب با بلوک متمایل به شوروی در این منطقه افزایش یافت و هرکدام طرح توسعهای را در این منطقه دنبال میکردند که در بنیانهای فکری تشابه زیادی با هم داشت و آن همانا توسعه از بالا با اتکاء به نظامیگرایی و گونهای صنعتیسازی بود؛ بدون اینکه به بافتهای فرهنگی و تاریخی این منطقه توجه شود. تز توسعه روستو از سوی غربیها و تز توسعه راه رشد غیرسرمایهداری، اندیشه راهنمای برنامه توسعه در این منطقه بودند. این طرحهای توسعه از بالا، بافتهای بومی این منطقه را متلاشی کرد؛ اما نمیتوانست بافت منسجم جایگزین آن را فراهم آورد.
با روند جهانیشدن و با تخریب ساختارهای این جوامع و با توجه به نیازهای دنیای غربی برای پرداختن به کارهای پست آن جوامع، خیل عظیم جمعیت خاورمیانه به کشورهای اروپایی و امریکایی سراریز شدند. درکهای فلسفی، فکری و فرهنگی این جوامع نمیتوانستند این مهمانان ناخوانده را سامان دهند. در برلین، پاریس، لندن، نیویورک و دیگر شهرها و کشورهای غربی بچههای این مهمانان ناخوانده آموزش میدیدند، اما نمیتوانستند در این جوامع ادغام شوند؛ چراکه از جنبههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی با لایههای جوامع غربی فاصله داشتند. آنها در مدارس و پلیتکنیکها آموزشهای فنی میدیدند، اما در خانه و محل زندگی روایات و داستانهایی از سرزمین اجدادیشان میشنیدند و ذهنهای آنها از این روایتها پر میشد. این روایات در بسیاری مواقع داستانهایی از قصص قرآن بودند که همراه آداب و مراسم دینی، زندگی آنان را معنا میبخشید.
بدین ترتیب از جنبه ساختار ذهن، جوامع و مردم کشورهای غربی لایههایی از تفکر تکنیکی و روایتهای دینی به همراه احساسات و حس تحقیری ـ در مدرسه، دبیرستان، محل کار و محل زندگی، در دیسکوها و مراکز تفریحی ـ برای فرزندانِ آن مهمانان ناخوانده و کارگران غیر ماهر جوامع غربی فراهم میآورد، تا آنها در دلها و سینههایشان کینههای بسیاری را علیه تمامی نمادها، سمبلها و فرمهای زندگی غربی بپرورند؛ و منتظر باشند تا بسترهای فکری و فرهنگی جریانی پیدا شود که میخواهد از فرهنگ و دین آباء و اجدادیشان دفاع کند.
در فاز اول این پولهای عربستان و دیگر دلارهای نفتی بود تا در جوامع غربی و امریکایی با تشکیل کلاسهای گستردهی قرآن ـ ضمن انتشار قرآنهایی با چاپهای وزین و ترجمههای انگلیسی، فرانسه و آلمانی ـ حرکتی آغاز شود. جوانان عرب در خیابانهای پاریس، لندن، برلین، فرانکفورت و نیوریوک به تبلیغ روایت خود از اسلام میپرداختند. در سالهای دور سیاستهای عمومی کشورهای غربی دریافته بودند که میتوانند این بستر فرهنگی را علیه کشورهای سوسیالیستی از یک سو و ایران بهمثابه تنها کشور شیعه اهرم کنند؛ اما جنبشهای اجتماعی در سیر خود منطق خاص خود را دارند و اگرچه میتوان به دلایل سیاستهای لحظهای جریانهایی علیه این یا آن رقیب به کار گرفته شود، اما هدایت آنها به آسانی و بیرون از منطق درونی آنها ممکن نیست. بدینسان طالبان که با حمایت کشورهای غربی و با پول عربستان و سازماندهی سازمان امنیت پاکستان شکل گرفت تا بتواند نیرویی علیه قدرت نظامی شوروی از یک سو و علیه ایران شیعه از سوی دیگر عمل کند، در افغانستان چیره شد. اما آنها میسر خود را میرفتند و در خاورمیانه و تمامی کشورهای اروپایی و امریکا ظرفیتهای خاص و معینی را فعال کرده بودند تا جاییکه بهطور واقعی به شبکه گسترده نظامی و عملیاتی تبدیل شدند.
تتغییر و تحولات همهجانبهای که در منطقه خاورمیانه و همزمان با روی کار آمدن اوباما صورت گرفت ـ برخی آن را بهار عربی و برخی دیگر آن را بیداری اسلامی مینامند ـ حاکی از فروریزی ساختارهای گذشته و امکانهای جدیدی برای گستردهترین نیرو در این منطقه است. اما از آنجا که این نیروهای جدا شده از این ساختار در داخل این کشورها زندگی میکردهاند و این کشورها نیز همراه با تغییرات در ساختارهای بینالملی، واجد گونهای چندگانه از جنبه کمپهای قدرت بودند، امکانات معینی فراهم آمده بود تا کشورهای اروپایی نتوانند سیاست یگانهای در برابر جریان اسلامی داشته باشند. از این شکاف به وجود آمده، شبکه مورد نظر بیشترین بهره را برد تا سیاست خاص خود را داشته باشد؛ بهطور مثال منافع کشورهای اروپایی و امریکایی در مقابل سوریه ایجاب میکرد این نیروها و ظرفیتهای آن را بهعنوان اهرمی علیه سوریه بهکار گیرند. اینها همه شرایطی را بهوجود آوردند که داعش را ممکن میساخته است و داعش از طریق خرد فنی تکنولوژیک فزرندان اعراب در اروپا و امریکا به آن مجهز شده بودند. بهطور خلاصه روایتهای خاص از متون دینی، به همراه تنفر عمیق از فرهنگ مدرن اروپا و امریکا و کینهتوزی علیه شیعه ـ به دلیل حضور فعال شیعیان در قدرت در ایران، عراق، سوریه ـ همه با هم موجد پدیده شگفتانگیزی به نام دولت اسلامی عراق و شام ـ داعش ـ شده است.
دکتر محمد علی مرادی
*دکترای فلسفه از دانشگاه برلین
ارتباط با ما:
info@sooremag.ir
منبع: وبسایت مجله سوره اندیشه