ایرنا: خشم کنترل نشده، علاوه بر آسیب رساندن به سایر افراد میتواند فرد را دچار آسیب جدی کند، عدم کنترل خشم باعث تخریب سلولهای مغز و کاهش توانمندی فرد میشود، بهطوری که مرکز حافظه کاملاً ضعیف و در درازمدت مغز این افراد کوچک خواهد شد.
خشم یکی از احساسات سالم و طبیعی و غرایض مشترک بین انسان و حیوان است و به خودیخود یک مشکل محسوب نمیشود، هر وقت موجودی احساس کند که تمامیت وجودی یا شخصیتیاش در خطر است، حس دفاعی که ممکن است توأم با خشم باشد فعال میشود.
زمانی که خشم به مرحلهای برسد که فرد کنترل رفتار خود را از دست بدهد، مستلزم ریشهیابی است تا علت خشم و مشکل را دریافته و درصدد رفع آن برآید، تکرار رفتار خشونتآمیز و غیرقابلکنترل بیماری است، خشونت مداوم، نیاز به درمان دارد، این درمان ممکن است دارویی باشد و یا مشکل فرد با مشاوره و رواندرمانی مرتفع شود.
خشم نوعی رفتار واکنشی است و به عنوان عاملی آسیبزننده و عاملی درونی در فرد بروز پیدا میکند، خشم مدیریتشده همواره میتواند امکان دفاع را برای فرد به وجود آورد، بهطوری که انسان با تکیه بر این حس از مالکیتهای خود حفظ و حراست کند.
اگر مدیریت خشم آموزش داده نشود باعث تخریب سلولهای مغز میشود و توانمندی فرد را کاهش میدهد، به شکلی که کاملاً مرکز حافظه ضعیف و در درازمدت مغز این افراد کوچک میشود.
به طور کلی در مغز ما بیش از ۳۰ نوع ماده هورمونی ترشح میشود که مجموع این مواد که متشکل از روی، آهن، مس و هورمونهای مختلف است عملکرد مغز را مدیریت میکنند.
به طور مثال «آهن» یکی از مواد معدنی مؤثر در سلامت جسمی و روحی انسان است و کمخونی ناشی از فقر آهن، اکسیژنرسانی به بافتها از جمله مغز را مختل خواهد کرد و درنهایت ممکن است به بروز رفتارهای تکانشی و عصبی منجر شود.
اگر بخواهیم پرخاشگری را در جامعه کاهش دهیم باید یاد بگیریم که چگونه خشم خود را کنترل کنیم، یکی از بهترین راهها برای کاهش خشم حین عصبانیت پرداختن آموزش مهارت کنترل خشم به جامعه است.
مدیریت خشم زیربنای گسترده و عمیقی دارد؛ دور بودن از عامل خطر، حذف و یا کنترل آن به تمامی افراد توصیه می شود زیرا عدم کنترل خشم و عصبانیت نتایج جبرانناپذیر برای فرد و جامعه در پی دارد و اگر احساس خشم به هر دلیلی کنترل نشود، اثرات مخربی در مغز ایجاد خواهد کرد زیرا مادهای که در مغز برای دفاع ترشح میشود معمولاً دوپامین و نورفین است که ترشح زیاد این ماده سمی میتواند خطرناک باشد و به مغز آسیب وارد کند.
ابتلا به بیماریهایی مانند افسردگی، مانیا و یا سایر بیماریهای روانی را عاملی برای بروز رفتارهای تهاجمی و پرخاشگری است و گرسنگی، افت قند خون، کمخوابی، استرسهای ناشی از اخبار منفی از دیگر عوامل بروز رفتارهای پرخاشگرانه بوده و کمبود قند خون بهمراتب میتواند خیلی زودتر فرد را عصبی کند یا مثلاً گرسنگی آستانه تحمل فرد را کاهش داده و موجبات بروز رفتارهای پرخاشگرانه را ممکن میسازد.
هرگز نباید از تأثیر تغذیه نامناسب و نادرست بر ایجاد یا تشدید خشم و پرخاشگری کودکان غافل شد، مواد غذایی رنگی مثل پاستیل، ژله و کاکائو میتوانند مغز را تحریک و کودک را دچار عصبانیت و یا حتی اضطراب کنند.
یکی از دلایل بسیار مهم پرخاشگری در کودکان یادگیری است، یعنی کودکانی که الگوهای رفتاری پرخاشگرانه داشتهاند، همانند الگوهای خود رفتار میکنند و چنانچه پدر یا مادری خلق وخویی عصبانی و پرخاشگر داشته باشند، مسلماً فرزندشان نیز پرخاشگر خواهد شد و تماشای فیلمهای کارتونی که در تحمل کودکان نیست، محرومیت از روابط عاطفی پدر و مادر، در معرض صحنههای خشمگین بودن نیز میتواند باعث عصبی شدن کودکان شود.
برای مدیریت خشم بهترین کار این است که ابتدا محل را ترک کنیم، تغییرات محیطی مثل کم کردن نور ایجاد کنیم یا اینکه فرد عصبانی تا حد ممکن موقعیت خود را تغییر دهد و از مهمترین مهارتهای کنترل خشم میتوان به بسط دادن گفت وگو در جامعه و آموزش اشاره کرد و گفت وگو نیازمند پذیرش تفاوتهای یکدیگر، احترام و حفظ حریم و مرزهای انسانی در جامعه است.