جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: پنجشنبه، 5 اسفند 1395     
مراسم ختم یکی از قربانیان پلاسکو که شناسایی جسدش طول کشید

جامعه > شهری - اعتماد نوشت:روز دوشنبه در حالی که ٣٣ روز از حادثه فروریختن پلاسکو می‌گذشت مسوولان پزشکی قانونی با خانواده او تماس گرفتند و خبر دادند که تست پزشکی قانونی پسرشان مثبت است. کامبیز باقری سه‌ماه قبل از حادثه در یکی از تولیدی‌های طبقه چهاردهم پلاسکو به عنوان حسابدار مشغول به کار شده بود.
 

 حالا كه دو روز از اعلام اين خبر مي‌گذرد خانواده‌اش براي او مراسم ختم گرفته‌اند. دوستان كامبيز حجله‌هاي رنگي را كنار مسجد گذاشته‌اند و تاج ‌هاي گل يكي بعد از ديگري از در مسجد وارد مي‌شود. جلوي در مسجد يك ماكسيما سورمه‌اي رنگ كه با گل‌هاي سفيدرنگ و روبان مشكي تزئين شده، گذاشته‌اند. يكي از اقوام نزديك كامبيز كه مقابل ايستاده مي‌گويد: قرار بود يك هفته بعد از اين اتفاق مراسم خواستگاري برايش بگيرند.

حالا همه خانواده در شوك هستند. بعد از ٣٣ روز دعا و نذر و نياز خبر آوردند كه كامبيز زير آوار پلاسكو جان باخته است. «داخل مسجد مادر كامبيز با لباس سياه روي صندلي نشسته. يك دستش را روي سينه‌اش گذاشته و دست ديگرش روي پايش است. مستقيم به عكس پسرش چشم دوخته است. كامبيز از بالاي مجلس و در عكس‌هايي كه روي ميز وسط سالن گذاشته‌اند نشسته و همه‌چيز را تماشا مي‌كند.

مادرش رنگ به رو ندارد و مدام حواسش هست تا مراسم پذيرايي به بهترين شكلش برگزار شود. مراسم كه تمام مي‌شود مادرش از ٣٣ روز چشم‌انتظاري‌اش مي‌گويد: گاهي يك تلفن به ما مي‌زدند و مي‌گفتند كه پسرتان زنده است خوشحال مي‌شديم و دعا مي‌كرديم تا هر چه زودتر در خانه باز شود و كامبيزمان را ببينيم. يك بار زنگ مي‌زدند و مي‌گفتند كه شايد شناسايي‌اش كنند و خبر فوتش را به ما بدهند. هر لحظه يك چشم مان اشك بود و يك چشم‌مان خون. شب‌ها نمي‌خوابيديم تا مبادا خبري از او بيايد و ما ندانيم. عكسش را ميان مفقودها و فوت‌شده‌ها مي‌ديديم و باز هم اميد داشتيم تا همه اينها خواب و خيال باشد و او برگردد. » مادر كامبيز دست‌هايش را به آسمان مي‌برد و با صداي بلند مي‌گويد: «سخت گذشت، خيلي سخت»
از بلندگوي مراسم اعلام مي‌كنند كه رييس سازمان ترافيك شهرداري هم در مراسم حضور دارد.

در مغازه از شدت دود نفس نفس مي‌زد
ربيعي همكار  كامبيز كه سه ماه در بوتيك با هم همكار بودند مي‌گويد: صبح روز حادثه من وكامبيز با هم در مغازه بوديم. من چك‌ها را برداشتم و خواستم كه از ساختمان بيرون بيايم. آخرين بار كامبيز را جلوي در آسانسور طبقه ١٤ ديدم. به او گفتم من دارم مي‌روم مواظب خودش باشد. اين آخرين ديدار ما بود. تا اينكه ساعت ٨ به چهارراه استانبول كه رسيدم خبر دادند ساختمان آتش گرفته. تماس گرفتم و به او گفتم هر چه زودتر از ساختمان بيرون بيايد گفت آسانسورها خراب شده و راه پله‌ها هم بسته است اگر زودتر آتش را خاموش كنند و راه‌ها باز شود بيرون مي‌آيد. بعد از يك ساعت در آخرين تماسي كه با هم داشتيم از شدت دود نفس‌نفس مي‌زد و گفت زير درهاي مغازه را با پارچه پوشانده تا دود وارد ساختمان نشود. من همان موقع خودم را جلوي پلاسكو رساندم و به آتش‌نشان‌ها گفتم كه رفيقم در طبقه ١٤ جامانده. آتش نشان‌ها رفتند تا او را نجات دهند اما چند دقيقه بعد از آخرين تماس ما ساختمان فروريخت و تلفن او خاموش شد.

تنها پسر خانواده بود
آقاي باقري پدر كامبيز در پاركينگ خانه مشغول خداحافظي كردن از مهمان‌هاست. كت و شلوار خاكستري‌رنگ پوشيده در كنار برادرهايش ايستاده. يكي از اقوام نزديك كامبيز مي‌گويد: «خانواده‌اش فقط همان شبي كه فردا صبحش كامبيز به پلاسكو رفت او را ديده بودند. او بعد از آتش‌سوزي با خانواده‌اش تماس گرفت و گفت كه در پاساژ گرفتار شده. همان موقع خانواده‌اش به پلاسكو رفتند و از آتش‌نشان‌ها خواستند تا او را نجات دهند اما انگار دير رسيدند و كسي نتوانست او را از آنجا بيرون بياورد. چشم‌انتظاري خانواده از همان روز شروع شد.

كامبيز تنها پسر اين خانواده بود و همه او را با خوبي‌هايش به ياد مي‌آورند. در شغلش آدم موفقي بود و همين كه احساس مي‌كرد كسي به كمك او نياز دارد تلفني مشكلش را حل مي‌كرد. » او درباره پيدا شدن جنازه كامبيز مي‌گويد: « شناسايي جنازه كامبيز خيلي طول كشيد. ما مي‌دانستيم جنازه در پزشكي قانوني است اما نمي‌دانستيم مال كامبيز است يا نه. چند روز پيش براي شناسايي جسدش به پزشكي قانوني رفتيم. جنازه كامل بود اما به علت سوختگي قابل شناسايي نبود. خلاصه دو شب پيش خبر قطعي فوتش را به ما دادند. »

 




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: