جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: شنبه، 3 بهمن 1394     
آن چه اینترنت بر سر مغز انسان می آورد

 

دوهفته نامه چشمه استان مازندران: نیکولاس کار می گوید بکوشید در حالی که کتابی را مطالعه می کنید، همزمان یک جدول کلمات متقاطع را نیز حل کنید. این دقیقا همان کاری است که هر وقت از اینترنت استفاده می کنید، انجام می دهید.

کار معتقد است که اینترنت ابزاری مبتنی بر انحراف توجه است که در حال تغییر دادن شیوه مطالعه و فرآوری اطلاعات در انسان هاست. به اعتقاد کار، ما با کسب دانش از طریق مطالعه ژرف و تمرکز در تنهایی رشد کرده ایم و در فضای مجازی از این مقولات چندان خبری نیست.

کار بعد از تحقیقات خود برای نگارش کتاب «کم مایگی فکری»، متوجه تغییری در توانایی تمرکز کردن خود شد. او به رابرت سیگل گزارشگر ان پی آر گفت: «متوجه شدم وقتی یک کتاب یا مقاله ای طولانی را برای خواندن در دست می گرفتم، دو سه صفحه ای که می خواندم مغزم از من می خواست کاری را انجام دهد که وقتی آنلاین هستم انجام می دهم: مثل سر زدن به ایمیل ها، کلیک کردن روی پیوندها، جستجو کردن چیزی از طریق گوگل، از این صفحه به صفحه ای دیگر پریدن.»

کار می گوید این حالت انحراف حواس مزمن مدت ها بعد از آنکه رایانه مان را خاموش می کنیم نیز ما را رها نمی کند. او توضیح می دهد: «دانشمندان عصب شناس و روانشناسان کشف کرده اند که حتی در بزرگسالی، مغزمان بسیار نرم و انعطاف پذیرند و در سطح سلولی، با هر کاری که اتفاقی انجام می دهیم سازگار می شوند. از این رو هر چه بیشتر وقتمان را صرف وب گردی، تورق و انداختن نگاه اجمالی کنیم، به این حالت تفکر بیشتر خو می گیریم.»

به نوشته این کتاب، مطالعات زیادی انجام شده که نشان می دهند مطالعه آنلاین به نسبت مطالعه یک صفحه چاپی، تمرکز کمتری را به وجود می آورد. از آنجا که مطالعه آنلاین پدیده ای نسبتا جدید است و یک نسل از مطالعه کنندگانی که با مصرف هر چیزی که روی نمایشگرها می بینند بزرگ شده اند، احتمالا راحت تر با مطالعه آنلاین سازگار می شوند تا کسانی که از سر اجبار از مطالعه اوراق چاپی به مطالعه آنلاین روی آورده اند.

با این حال کار می گوید که «حتی اگر مردم در پریدن از صفحه ای به صفحه دیگر مهارت بیشتری هم پیدا کنند، باز هم توانایی به کار گرفتن یک حالت اندیشه ورزی آرام تر و همراه با تعمق را از دست می دهند.» به گفته او تحقیقات نشان می دهند که هر چه انسان ها در انجام امور چند وظیفه ای عملکرد بهتری پیدا می کنند، از نظر اندیشه ورزی کمتر خلاق می شوند.

واقعیت به ویژه برای جوانان- این است که زمانی که در فضای آنلاین هستند، به شکلی «پس زدن» زمانی است که در غیر این صورت باید صرف تمرکز طولانی و متمرکز کنند.

کار می گوید: «ما شاهد آنیم که این ابزار، عملا جایگزین زمانی شده است که عادت داشتیم آن را صرف حالت های مختلف اندیشه ورزی کنیم.»

کار می پذیرد که وقتی پای فناوری وسط می آید، او به شکلی یک جبری مسلک می شود. او ظهور اینترنت را نه صرفا به عنوان یک پیشرفت تکنولوژیک، بلکه شکلی از قهقرای بشر می بیند.

در ادامه چکیده ای از کتاب «کم مایگی فکری» نیکولاس کار را می خوانید:

اهل فن مدت های طولانی است که کوشیده اند کتاب را منکوب کنند. در سال های اولیه قرن نوزدهم محبوبیت روزنامه ها در میان مردم طبقه متوسط که تنها در لندن صد سال از انتشار آن می گذشت - این فرض را در بسیاری از ناظران به وجود آورد که کتاب در آستانه منسوخ شدن قرار دارد. کتاب چگونه می توانست با خبرپراکنی فوری و روزانه رقابت کند؟ آلفونس دولامارتین شاعر و سیاستمدار فرانسوی در سال 1831 اعلام کرد: «پیش از آنکه این قرن به پایان برسد، روزنامه نگاری جای کل انتشارات و کل تفکر بشر را خواهد گرفت. افکار با سرعت نور در سراسر جهان پخش خواهند شد، فورا به اذهان خطور خواهد کرد، فورا نوشته خواهند شد و فورا فهمیده خواهند شد. این پدیده جهان را از این قطب تا قطب دیگر زیر پوشش چتر خود خواهد گرفت؛ تفکر زمانی برای پخته شدن، برای انباشته شدن و درآمدن به شکل یک کتاب را دیگر نخواهد داشت.»

لامارتین اشتباه می کرد. در پایان آن قرن کتاب هنوز جایگاه خود را داشت و شادمانه در کنار روزنامه به حیات خود ادامه می داد. اما پیش از این تهدید جدیدی برای موجودیت آن ظاهر شده بود: گرامافون اختراع توماس ادیسون. این امر دست کم برای روشنفکران بدیهی به نظر می رسید که مردم به زودی به جای خواندن ادبیات، به آن گوش فراخواهند داد. فیلیپ هوبرت در مقاله ای در سال 1889 در آتلانتیک مانتلی پیش بینی کرد که «بسیاری از کتاب ها و داستان ها ممکن است اصلا نور چاپ را به خود نبینند؛ آنها به شکل صفحه های گرامافون به دست یا بهتر است بگوییم به گوش خوانندگانشان خواهند رسید.» گرامافون در آن زمان می توانست هم اصوات را ضبط و هم پخش کند. به نوشته وی گرامافون این بشارت را نیز می داد که به عنوان وسیله ای برای تصنیف اشعار، از دستگاه تایپ نیز سبقت بگیرد. همان سال ادوارد بلمی، در مقاله ای که در نشریه هارپر منتشر شد نوشت: «به زودی مردم با چشم های بسته مطالعه خواهند کرد. آنها یک پخش کننده صوتی کوچک را به عنوان وسیله ای ضروری با خود حمل خواهند کرد که دربردارنده کلیه کتاب ها، روزنامه ها و مجلات آنها خواهد بود. به نوشته بلمی مادران دیگر مجبور نخواهند بود خود را با قصه گویی برای کودکانشان در روزهای بارانی با هدف دور کردن آنها از شیطنت به زحمت بیندازند.» این کودکان نیز «وسایل ضروری» خود را خواهند داشت.

پنج سال بعد اسکرایبر مگزین در اقدامی کودتاگونه مقاله ای منتشر کرد با عنوان «پایان کتاب» به قلم اوکتاو اوزان که یک نویسنده و ناشر صاحب نام فرانسوی بود. او نوشت: «دوستان عزیز، هیچ می دانید نظر من درباره سرنوشت کتاب چیست؟ من باور دارم که اختراع گوتنبرگ دیر یا زود به عنوان شیوه ای برای تفسیر فعلی فرآورده های فکر ما از دور خارج می شود. چاپ که به نوعی روندی قدیمی شده است و قرن ها یکه تازانه بر ذهن انسان حکمرانی کرده، با گرامافون ضبط صدا جایگزین می شود و کتابخانه ها به اقلامی صوتی تبدیل خواهند شد. ما شاهد بازگشت هنر بیان خواهیم شد و راویان جای نویسندگان را خواهند گرفت. اوزان نتیجه گیری می کند که: «خانم ها دیگر در تعریف و تمجید از نویسنده موفق نخواهند گفت «چه نویسنده محشری!» آنها در حالی که سراپا از هجوم عواطف به لرزه درآمده اند آهی خواهند کشید و خواهند گفت: «آه، صدای این قصه گو چه جور آدم را به هیجان می آورد، افسون می کند، به حرکت درمی آورد!»

کتاب همچنان که از روزنامه جان سالم به در برده بود، از دست گرامافون نیز جان سالم به در برد. گوش کردن جایگزین خواندن نشد. اختراع ادیسون عمدتا برای پخش موسیقی مورد استفاده قرار گرفت تا خوانده شدن متون شعر و نثر. در طول قرن بیستم کتابخوانی در برابر یورش تهدیداتی به ظاهر گذرا تاب آورد، تهدیداتی چون سینما رفتن، گوش سپردن به رادیو، تماشای تلویزیون. امروز کتاب چون همیشه رواج دارد و همین دلیلی بر این اعتقاد است که در سال های پیش رو آثار چاپی همچنان به میزان قابل توجهی تولید و مطالعه خواهند شد. در حالی که کتاب های فیزیکی ممکن است در مسیر منسوخ شدن قرار داشته باشند، ولی این مسیر تقریبا بدون هیچ شکی مسیری طولانی و پر پیچ و خم است. با این حال تداوم وجود دست نوشته هر چند که ممکن است مایه شادی کتاب دوستان شود، اما در این واقعیت تغییری ایجاد نمی کند که کتاب و کتابخوانی، دست کم آنطور که در گذشته تعریف کرده ایم، در گرگ و میش فرهنگی خود قرار دارند. ما به عنوان یک جامعه زمان هماره کمتری را به خواندن کلمات چاپی اختصاص می دهیم و حتی زمانی که این اوراق را می خوانیم، این کار را زیر سایه مزاحم اینترنت انجام می دهیم. جرج استاینر منتقد ادبی در سال 1997 نوشت: «همین حالا نیز سکوت ها، هنرهای تمرکز و به یاد سپردن، که «مطالعه سنگین» به آنها بستگی داشت، عمدتا منسوخ شده اند.» او ادامه می دهد: «اما این فرسایش ها در مقایسه با دنیای جدید الکترونیک تقریبا فاقد اهمیت هستند.» پنجاه سال پیش ممکن بود بگوییم که ما همچنان در عصر چاپ به سر می بریم ولی امروزه چنین نیست.

برخی از اندیشمندان از به سایه رفتن کتاب و ادبیات استقبال می کنند. مارک بدرمن که یک پژوهشگر آموزش و پرورش در دانشگاه تورتنو است در یک سخنرانی که به تازگی برای گروهی از معلمان داشت، گفت: «ادبیات آنچنان که به طور سنتی می فهمیدیم، اکنون چیزی جز انگاره ای عجیب و جالب نیست، یک شکل زیباشناسانه که با پرسش ها و مسائل واقعی تعلیم و تربیت امروزی ارتباطی ندارد. او گفت که زمان ترک گفتن جهان خطی و سلسله مراتبی کتاب و ورود به جهان ارتباط همه جا حاضر اینترنت برای معلمان و دانش آموزان به یکسان فرا رسیده است؛ جهانی که در آن بالاترین مهارت شامل کشف معانی آنی در میان مفاهیمی است که پیوسته در حال دگرگونی و سیلان هستند.»

کلی شرکی که یک محقق رسانه های دیجیتال در دانشگاه نیویورک است، در سال 2008 گفت که ما نباید وقتمان را بر سر مویه و زاری بر مرگ مطالعه ژرف به هدر دهیم، به این مفهوم بیش از حد ارزش داده شده است. وی با انگشت گذاشتن بر این اثر حماسی تولستوی به عنوان بالاترین مظهر موفقیت ادبی نوشت: «هیچ کس جنگ و صلح را دیگر نمی خواند. مردم هر چه می گذرد بیشتر به این نتیجه می رسند که این اثر مقدس تولستوی در واقع ارزش زمانی که صرف مطالعه آن می شود را ندارد.» همین امر درباره درجستجوی زمان گمشده پروست و دیگر رمان هایی مصداق دارد که تا همین اواخر به قول شرکی «به شکلی مبهم خیلی مهم قلمداد می شدند.» در واقع ما بیهوده نویسندگانی چون تولستوی و پروست را این همه سال تحسین کرده ایم.» عادات ادبی کهنه ما فقط یکی از اثرات جانبی زندگی کردن در یک محیط فقیر ما بوده اند.» شرکی چنین نتیجه گیری می کند که اکنون که اینترنت وفور «دسترسی» را به ما اعطا کرده، سرانجام می توانیم این عادات خسته کننده را کنار بگذاریم.

منشا تمایل ما به سریع حرکت کردن و انحراف حواس های رنگارنگ مان به اختراع اینترنت باز نمی گردد. بلکه چندین دهه است که این پدیده وجود داشته و رشد کرده است؛ از وقتی که آهنگ زندگی در محیط های کار و خانه هایمان با ظهور رسانه هایی چون رادیو و تلویزیون و ارائه ملغمه ای از برنامه ها، پیام ها و آگهی های تجاری از سوی آنها برای ما سرعت گرفت. اینترنت هر چند که از جهات بسیار نشانگر عزیمت شدید ما از رسانه های سنتی است، اما نمایانگر یک گرایش فکری و اجتماعی نیز هست که با پذیرش رسانه های الکترونیکی قرن بیستم از سوی مردم ظهور کرد و از آن زمان تاکنون به زندگی و افکار ما شکل داده اند. انحراف توجه های واقع در زندگی ما مدتی طولانی است که تکثیر شده اند، اما هیچگاه ابزاری چون اینترنت وجود نداشته است که برای پاره پاره کردن توجه ما به این شکل گسترده برنامه ریزی شده باشد و این کار را چنین مصرانه انجام دهد.




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: