فرارو- علی اسماعیلی؛ یک خبر نه چندان غریب چند روز پیش مجددا در خبرگزاریها جلب توجه کرد. نخست وزیر رومانی به دلیل آتش سوزی در یک باشگاه و جان باختن ۳۲ نفر از سمت خود کنارهگیری کرد. بله تنها ۳۲ نفر؛ این تعداد زیاد است؟ حداقل ذهن نگارنده که حساسیتی در مقابل این عدد ندارد. شاید تکرار اینگونه حوادث در محیطی که زندگی میکنیم، حساسیتها را کم و حتی بیمعنا میکند.
اهمیت این خبر به جهت سوالی ست که مدتها ذهنم را مشغول کرده است. عدم مشاهده این رفتار یعنی استعفاء و کناره گیری به خاطر سوء مدیریت در کشور ما ریشه در چه چیزی دارد؟ در برابر این پرسش یک پاسخ غیر متعارف به ذهنم میرسد و سعی میکنم به شکلی کوتاه آن را در اینجا مطرح کنم.
در حالیکه که هنوز بوی رنگی که به تخته سیاه گچی مدرسه برای نو نوار شدن آن زده بودند در راهروی ساختمان متروکه مدرسه پیچیده بود، وارد کلاس شدم. اندکی بعد معلم که خیاطی ساده بود و در کنار خیاطی، معلمی میکرد - یا شاید در کنار معلمی خیاطی میکرد– وارد کلاس شد.
دقایقی که از توضیح درس اول گذشت رو به دانش آموزان کرد و گفت: «نکاتی را که گفتم، در دفتر خود بازنویسید و سکوت را نیز رعایت کنید». با خود گفتم شاید از سر دغدغه نگران است تا مبادا مطلبی را به خوبی بیان نکرده باشد و قصد دارد بعد از بازنویسی ما، به سوالاتمان پاسخ بدهد.
سر خود را که از ترس اعلام سکوت معلم، به روی دفتر مشق دوخته بودم، بلند کردم. معلم در پای تخته سیاه کلاس، مشغول بود.
بعد از مدتی کوتاه مشغولیت معلم در پای تخته سیاه توجه مرا به خود جلب کرد. اعدادی که با گچ بر گوشه تخته سیاه کلاس در زیر هم مینوشت و در کنار آن عنوانی میگذاشت: پول اجاره ۴۰ هزار تومان، مرغ ۱۲۰۰ تومان، پول برق ۳۰۰ تومان، پول آب ۲۰۰ تومان، و...
آری معلم داشت حساب دخل و خرجش را میکرد. گویا نگران بود تا رسیدن حقوق بعدی نتواند دخل و خرج خانهاش را همخوان کند. معلم غرق دغدغههایش بود ولی کلاس به پیش میرفت. و از این میان نه تنها کلاس، که مدرسه به پیش میرفت و نه تنها مدرسه، که آموزش و پرورش به پیش میرفت، اما لنگان لنگان...
معلم ما شاید حق داشته که غرق دغدغههایش باشد، اما با همین سبک و سیاق به پیش رفتن بود که ما تربیت شدیم، بزرگ شدیم و بزرگ شدیم.
خیلی زود ما نیز مهندس ساختمان شدیم و برای دغدغه خود چند میلگرد که برای استحکام خانه مهم بود را، فراموش کردیم.
رئیس بانک شدیم و برای دغدغه خود چند متقاضی وام ازدواج و مسکن را فراموش کردیم.
رئیس سازمان اتوبوسرانی درون شهری و برون شهری شدیم و در مقابل کشته شدن مسافران اتوبوسی با برند خاص، مسئولیتی را نپذیرفتیم.
مسئول راه آهن شدیم و در مقابل واژگونی و از ریل خارج شدنهای قطار پاسخگو نبودیم.
وزیر آموزش وپرورش شدیم و در مقابل سوختن و خودکشی دختران و پسران کشورمان حاضر به عذر خواهی نشدیم.
وزیر اقتصاد شدیم و در مقابل اختلاسهای تاریخی حاضر به استعفا نشدیم.
رئیس سازمان مدیریت بحران، استاندار و رئیس سازمان هواشناسی شدیم و به خاطر سوء مدیریت، جان باختن و بیخانمان شدن عدهای را شاهد بودیم.
خلاصه از این شدنها بسیار شدیم. در حالی که تربیت نشده بودیم ولی همه جا بودیم.
آری ما بودیم که در این بین خیلی چیزها را فراموش کردیم یا از کنار آن به راحتی گذشتیم. به خاطر منافع شخصی منافع ملی را فراموش کردیم.
مسیر توسعه را فراموش کردیم؛ و هزاران هزار مسئله دیگر؛ زیرا ما آموزش دیده بودیم و تربیت شده بودیم تا دغدغههای خودمان را دنبال کنیم.
و اما یک سوال، در جامعهای با این سبک تربیت و آموزش؛ اختلاس و فساد اقتصادی، چرخشهای سیاسی یک شبه بر اثر تغییر دولت، بیمسئولیتی و... جای تعجب دارد؟ به نظرم که ندارد.
در این جامعه صحبت از توسعه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دموکراسی، مسئولیت پذیری، منافع ملی و... چه جایگاهی دارد؟
چرا باید به دنبال اصول و ارزشهایی باشیم که هیچگاه برای آن تربیت نشدهایم؟
یعنی آیا ارزشها و هنجارهایی میتواند مورد توجه قرار بگیرد، در صورتی که هیچگاه به من یاد ندادند آنها را با اهمیت دانسته و نسبت به آن حساس باشم؟
آیا اصلا به من یاد دادهاند در قبال مسئولیتی که پذیرفتهام، پاسخگو باشم؟
وفتی من تربیت نشدم که بدانم جان تک تک اعضای جامعه باید برایم ارزشمند باشد، چگونه میتوانم بر اثر اختلاس، سوختن، کشته شدن، تصادف، سقوط و دزدی مسئولیت پذیر باشم.
آری من حتی برای کوچکترین اصل ادب که جنبی سلبی دارد، یعنی عذر خواهی کردن هم تربیت نشدهام.
بنابراین این مشکل وقتی قابل حل است که نتیجه دیر فهم شده یعنی اهمیت توجه به آموزش و پرورش را جدی بگیریم.
هر یک به نوبه خود سهمی در آن بپذیریم. باید تمام نهادها و ساختار قانونی کشور به شکلی بسیج شوند که نظام آموزش و پرورش به عنوان مهمترین اصل تعیین کننده جایگاه آینده یک کشور در مناسبات بینالمللی مورد توجه قرار گیرد.
به نظر میرسد تنها در این صورت خواهد بود که ماجرای گفته شده به این شکل تغییر کند: من تربیت نشدهام، پس نیستم.
نکته آخر اینکه باید آگاه باشیم، چارهای جز آغاز کردن از خود نداریم.