ميخواست پس از كشتن همسرش، يك دبه بنزين را در خانه پدر خانمش خالي كند و آنجا را به آتش بكشد اما وقتي زنش را كشت همسايهها ريختند و دستگيرش كردند. او به دو برادرزنش حمله كرد ولي نتوانست آنها را به قتل برساند؛ همدستش اين كار را انجام داد و يكي از آنها را كشت. دو متهم ٢٧ ساله، دهمين روز تعطيلات نوروز امسال را براي عملي كردن نقشه قتل انتخاب كرده بودند.
روز گذشته، هفت ماه پس از كشته شدن دو نفر و مجروحيت سه تن در قمهكشي داماد خانواده و دوستش در رباطكريم، رسيدگي به حادثه با انتقال دو متهم به شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران آغاز شد. اولياي دم همانهايي هستند كه چند سال قبل رخت دامادي بر تن رحيم، يكي از متهمان كردهاند اما حالا ثانيهشماري ميكنند تا چهارپايه را از زير پاي او بكشند. در ابتداي جلسه، منشي دادگاه، متن كيفرخواست را خواند. در آن آمده بود: «شامگاه دهم فروردين امسال، حميد و رحيم دو متهم پرونده وارد خانه پدري دو مقتول شدند و پس از ايجاد درگيري با ضربات قمه دختر و پسر خانواده را كشتند اما هنگام فرار از سوي اهالي محل دستگير شدند. در اين حادثه سه نفر نيز به دليل اصابت قمه مجروح شدند. هر دو متهم پيش از اين در بازجوييها به قتل اعتراف كردهاند. دختر خانواده را دامادشان رحيم كشته و يكي از برادرهاي او به دست متهم ديگر پرونده، حميد به قتل رسيده است.»
با قرائت كيفرخواست نوبت به پدر خانواده رسيد. چشمان پيرمرد به سختي ميديد. او تقاضاي قصاص هر دو متهم را دارد «آن شب متهمان بيخبر ريختند در خانهمان و دو بچهام را كشتند. هر دويشان بايد قصاص شوند.»
پس از او برادر كشتهشدگان كه خود از سه ناحيه بدن با ضربه قمه دامادشان دچار جراحت شده بود پشت جايگاه ايستاد. او حرفهايش را از حمله دامادشان به زن و بچه پنج ساله خود در روز حادثه شروع كرد و گفت: «ساعت ١٠ شب دهم فروردين امسال حميد – همدست رحيم – در خانهمان آمد و شماره يك گچكار را از حبيب – مقتول - گرفت. او از حبيب خواست تا از شير حياط آب بخورد اما در اصل ميخواست كفشهاي روي ايوان را بشمارد تا ببيند چند نفر در خانه هستند. وقتي رفت، ٢٠ دقيقه بعد برگشت و دوباره در زد. اينبار من در را بازكردم كه ناگهان رحيم، دامادمان به زور وارد خانه شد. او بيمقدمه قمهاش را از زير لباس بيرون كشيد و با آن چند ضربه به سينه و پهلويم زد. او پس از آن به سمت مريم، خواهرم حمله كرد و جلوي چشمان من او را كشت. حميد هم با قمه حبيب را كشت.»
رحيم، كارت وكيل تسخيرياش را روي ته ريشش كشيد. عينك كائوچو به چشم داشت. به فاصله يك سرباز از او حميد نشسته بود. با دستور قاضي، او پشت جايگاه ايستاد و در همان ابتدا گفت هنگام حادثه مست بود و چيزي يادش نميآيد. اما وقتي قاضي قربانزاده، رييس دادگاه از روي صفحه ٢٨ پرونده خواند مشخص شد كه رحيم پيش از اين نقشه قتل را كشيده بود. او قبل از كشتن همسرش، با حميد به خانه خود رفته، قمهاش را برداشته، يك دبه را پر از بنزين كرده، يك خودروي دربستي گرفته و به خانه پدرزنش رفته بود. همسرش چند روز قبل به دليل اختلافات شخصي از خانه قهر كرده بود. رحيم ابتدا حميد را براي شناسايي مهمانها به در خانه پدرزنش فرستاد و وقتي كوچه خلوت شد، با او به خانه حمله كرد و زنش را كشت. با اين همه رحيم داشتن نقشهاي براي قتل را انكار كرد اما قتل همسر و مجروح كردن يكي از برادرزنهايش را گردن گرفت. پس از او نوبت به حميد رسيد. او با انكار همه اعترافات قبلياش شروع كرد و قتل حبيب را گردن رحيم انداخت.
او گفت: «آن روز رحيم به من گفت با زنش قهر كرده و ميخواهد به خانه پدرزنش برود و با او آشتي كند. من را هم با خودش برد. اول گفت برو دم خانه شماره تلفن يك گچكار را از حبيب بگير. دفعه دوم هم كه رفتم در خانه، رحيم يكهو وارد شد و با قمه، اول حبيب را كشت و بعد هم زنش را. من هيچ كسي را نكشتهام و در تمام مدت حادثه در وسط كوچه ايستاده بودم.» اعترافات حميد، لبخند تلخ برادر مقتول و قاتل خواهرش را به دنبال داشت. با انكار او رييس دادگاه دو شاهد حادثه را به جايگاه احضار كرد. آنها دو خواهر بودند كه كشته شدن مريم و حبيب را با چشمان خود ديدهاند. سهيلا كشته شدن حبيب را ديده.
او گفت: «وقتي در زدند، حبيب به حياط رفت، چند دقيقه بعد صداي فرياد او بلند شد. ما همه ريختيم بيرون. من با چشمان خود ديدم كه حميد قمه را در پهلوي حبيب فرو كرد.» افسانه، ديگر شاهد حادثه نيز گفت: «رحيم با قمه ضربهاي در قلب مريم فرو كرد. او تلوتلو خورد و در گلخانه افتاد. قلبش را گرفته بود. وقتي به بيمارستان برديم، تمام كرده بود.» با ثبت حرفهاي دو شاهد، دو متهم براي آخرين دفاع پشت جايگاه ايستادند. رحيم قتل همسرش را گردن گرفت اما گفت مست بوده و هيچ چيزي به خاطر ندارد. حميد اما بار ديگر قتل را گردن رحيم انداخت. وقتي رييس دادگاه پايان جلسه را اعلام كرد، وكيل دو مقتول به پدر حميد نزديك شد و گفت: «حداقل به پسرتان ميگفتيد راستش را بگويد. شما هم يك تسليتي به خانواده مقتولان بگوييد. شايد دلشان آرام شد.»