جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: سه شنبه، 2 اسفند 1401     
قتل ۴ زن به دست شوهر در ۳ هفته گذشته

 اعتماد نوشت: بر اساس اخبار منتشر شده در فضای مجازی مشخص شد: «چند روز پیش زنی در ارومیه به دست همسرش با هویت «جعفر.خ» کشته می شود.»

 
خبرنگار اعتماد در بررسی‌های بیشتر طی مصاحبه‌ای که با «یکی از اقوام این زن» دارد به جزییات بیشتری دست پیدا کرده است.
 
«مایفت (زیبا).ک»؛ زنی ۳۱ ساله اهل روستای «حسبشه» شهرستان سلماس واقع در استان کردستان حدود هفت سال پیش با پسری در «فضای مجازی» آشنا می‌شود. آنها به دلیل مخالفت‌های خانواده در ازدواج‌شان، تصمیم می‌گیرند به سمت ارومیه (جایی که خانواده همسر زیبا زندگی می‌کردند) فرار کنند، اما زندگی آنها با کشته شدن این زن جوان به دست همسرش پایان می‌یابد...
 
یکی از اهالی سلماس در مورد این خبر به «اعتماد» می‌گوید: «خبر را ما هم شنیدیم. والا هنوز کسی دقیق نمی‌داند مشکل‌شان بر سر چی بود. شوهر این خانم اهل ارومیه است تا جایی هم که می‌دانیم فعلا بازداشت است.»
 
حساب‌های کاربری و منابع محلی هم در شبکه‌های اجتماعی به این موضوع پرداختند و نوشتند: «مایفت به دلیل اختلافات خانوادگی از سوی همسرش «جعفر.خ» به قتل رسید و جنازه این زن روز جمعه تحویل خانواده‌اش داده شد تا به خاک سپرده شود.»
 
یک فرد آگاه نیز در واکنش به این خبر عنوان کرده است: «برادر همسر مایفت چند وقت پیش بر اثر سانحه رانندگی جان باخت. برای همین همسر مایفت قصد داشت با زن برادرش ازدواج کند، اما مایفت با ازدواج همسرش مخالف بود برای همین این زن توسط همسرش به قتل رسید.»
 
همچنین بنابر اخبار منتشرشده، «پزشکی قانونی» کشته شدن این زن بر اثر «خفگی» را تایید کرده و همسر مایفت بعد از شکایت خانواده بازداشت شده است.
 
بر اساس این ادعاها؛ مایفت به دست شوهرش به قتل رسیده هرچند این موضوع هنوز در حد اتهام است و رای نهایی پس از روند دادگاه مشخص خواهد شد. این خبر اما تنها زن‌کُشی یا قتل زنان به دست مردان نزدیک به خود در همین یک ماه گذشته نیست؛ بررسی‌های «اعتماد» از اخبار رسمی نشان می‌دهد که طی سه هفته گذشته چهار زن کُرد به دست همسر خود کشته شده‌اند. در این میان مایفت، چهارمین قربانی به حساب می‌آید.
 
زیبا و همسرش در فضای مجازی با هم آشنا شدند و سپس فرار کردند
 
پدر مایفت (زیبا) نمی‌تواند فارسی صحبت کند. بنابراین تصمیم می‌گیرد صحبت از جزییات را به دامادشان بسپارد. حسین‌زاده، داماد بزرگ خانواده در مورد قتل مایفت به «اعتماد» می‌گوید: «مایفت اسم کردی است و همه هم او را با این اسم می‌شناختند. اعلامیه‌ای که برای ترحیم او منتشر شده، نوشته: «مایفت»؛ ولی اسم اصلی‌اش «زیبا» است. زیبا متولد 70 بود. هفت سال پیش با یکی ازدواج کرد و رفتند ارومیه چون خانواده شوهرش اهل ارومیه بودند. حاصل ازدواج‌شان هم یک «دختر 6 ساله» است.»
 
حسین‌زاده به سوالاتی که درباره جزییات زندگی مایفت «زیبا» می‌پرسم، پاسخ می‌دهد.
 
*در اخباری که منتشر شده نوشتند؛ همسر زیبا او را به قتل رسانده است، ماجرا چه بود؟
 
ما چهارشنبه (26 بهمن‌ماه) ساعت 1 و 30 دقیقه ظهر رسیدیم ارومیه. من به همراه پدر و مادر زیبا وقتی رسیدیم خانه آنها، جسد زیبا را دیدیم که روی زمین بود. یک ربع اول هم پلیس نمی‌گذاشت داخل خانه برویم.
 
*چه کسی به شما اطلاع داد که زیبا کشته شده است؟
 
شوهر زیبا به خانواده او زنگ می‌زند و می‌گوید؛ بیایید دخترتان را ببرید. پدر زیبا هم وقتی به او می‌گوید؛ گوشی تلفن را به زیبا بده، آقا گوشی تلفن را به زیبا نمی‌دهد.
 
*زیبا و همسرش مشکل خاصی داشتند؟
 
خب مشکل خانوادگی داشتند. مثل تمام زن و شوهرها که مشکل دارند. آن روز هم هیچ‌کس پیش آنها نبود که متوجه شود مشکل‌شان چه بوده. روز حادثه در خانه‌ای که اجاره کرده تنها خودشان بودند و دختر کوچک‌شان.
 
*شوهر زیبا شغلش چیست؟ و چند سال دارد؟
 
کارگر ساده است و یکی، دو سالی از زیبا بزرگ‌تر.
 
*زیبا و شوهرش نسبت فامیلی داشتند؟ چگونه باهم آشنا شده بودند؟
 
ما اهل شهرستان سلماس (واقع در استان کردستان) هستیم. زیبا قبل از ازدواج با شوهرش در فضای مجازی باهم آشنا می شوند و چون خانواده ها مخالفت می‌کردند آنها هم فرار کردند و به ارومیه رفتند. البته این از رسم و رسوم به ‌نسبت رایج منطقه ماست که اگر دختر و پسری همدیگر را بخواهند و خانواده‌ها مخالفت کنند دختر و پسر فرار می‌کنند... بعد هم طبق همین رسم و رسوم بزرگان و ریش‌سفیدان برای پادرمیانی می‌آیند و رضایت خانواده‌ها را می‌گیرند وگرنه ما هیچ شناختی از شوهر زیبا نداشتیم و تا مدت‌ها او را ندیده بودیم. بعد با پادرمیانی ریش‌سفیدان آنها مراسم عروسی گرفتند و آمد و رفت‌شان با خانواده‌ها شروع شد.
 
*در مدتی که آنها با خانواده‌ها رفت و آمد داشتند، زیبا از مشکلاتش صحبت نمی‌کرد؟
 
نه اصلا. شوهرش در ظاهر به قدری خوب بود که خود من بارها آرزو می‌کردم که ای کاش برادری مثل او داشتم. فقط یک مقداری «عصبی» بود ولی نمی‌دانیم آن روز چه شد که [...] (حرفی نامربوط می‌زند) همچین کاری را کرد.

*جزییاتی که درباره شیوه قتل اعلام شده چه هست؟ مثلا فرد قاتل زیبا او را با چه وسیله‌ای کشته‌ است؟
 
وقتی ما رسیدیم، خودم تمام محوطه خانه را گشتم. وسیله خاصی ندیدم که بگویم با این وسیله کشته شده اما نشانه‌ها، نشانه‌های «خفگی» بود. کارآگاهان جنایی هم آمده بودند. اتفاقا از آنها سوال کردم ماجرای قتل چه بوده؟ کارآگاهان هم به من گفتند؛ بر اثر خفگی مرده است. یک مامور پلیس هم از من بازجویی کرد و پرسید؛ شما چه نسبتی با او داشتید یا اینکه زیبا مریضی خاصی نداشته است؟ بگذارید به شما هم بگویم؛ زیبا مریضی خاصی نداشت. حدود 21 سال است که داماد خانواده آنها هستم ولی هیچ وقت او را مریض ندیدم. خلاصه روز بازجویی هر سوالی که شما از من می‌پرسید و من جواب می‌دهم پلیس هم از من پرسید...
 
*فکر می‌کنید زیبا را شوهرش خفه کرده است؟
 
بله.
 
*آیا در حال حاضر شوهر زیبا بازداشت است؟
 
وقتی که به کلانتری «12 ارومیه» رفتیم، شوهر زیبا را دیدیم که در سالن آنجا نشسته بود و گریه می‌کرد ولی دستبند به دستانش نبود. پدر و مادر زیبا هم از او شکایت کردند. قاضی کشیک هم دستور داده بود که جسد را به پزشکی قانونی منتقل کنند. پزشک قانونی نظریه اول را نتوانست قطعی اعلام کند برای همین دستور «کالبدشکافی» دادند. حالا نتیجه کالبدشکافی کی به دست ما می‌رسد، نمی‌دانیم.
 
*مراسم خاکسپاری چه روزی بود؟
 
وقتی آزمایشات لازم انجام شد، جنازه را به ما تحویل دادند. ما هم در همین شهر خودمان (سلماس) او را به خاک سپردیم.
 
*گفتید زیبا یک دختر ۶ ساله دارد، الان کجاست؟
 
ما رسیدیم ارومیه، هنوز از ماشین پیاده نشده بودیم که دیدیم یک خانم از اقوام شوهر زیبا دست بچه را گرفته و با خودش می‌برد. ما هم منطقه «ناحیه» ارومیه را بلد نبودیم که بخواهیم دنبال‌شان برویم وگرنه اگر بچه بود شاید می‌توانست به ما بگوید دقیقا ماجرا چه بوده...
 
*از روند پرونده چه می‌دانید؟
 
پدر زیبا شنبه برای پیگیری به کلانتری ارومیه رفت اما آنها گفتند؛ تا ما با شما تماس نگرفتیم، مراجعه نکنید. یک موردی هم وجود دارد و آن این است که همسایه می‌گویند؛ همان شب شوهر زیبا به خانه برگشته و تمام وسایلش را از داخل حیاط جمع کرده است...

*حرف آخرتان؟
 
راستش من به خاطر شغلم جنازه زیاد دیدم. راننده آمبولانس هستم. وقتی جسد زیبا را دیدم چه طوری بهتان بگویم انگار «پنج، شش» ساعتی می‌شد که فوت کرده بود.



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: