جوان: دوئل خونین دو افغانی غیرمجاز که برای رسیدن به دختران مورد علاقهشان با شکست مواجه شده بود، به قتل یکی از آنها منجر شد. مقتول از ترس جانش از افغانستان به ایران آمده بود و قاتل هم برای انتقام او را تا ایران تعقیب کرده بود.
دوئل خونین ۲ عاشق شکستخورده
مدتی قبل مردی در محله باقرشهر شهرری با تلفن 110 پلیس تماس گرفت و اعلام کرد پیکر زخمی و نیمهجان مرد جوانی کنار خیابان خلوتی رها شده است. وی گفت: «در حال عبور از خیابان بودم که دیدم مردی زخمی که خون زیادی هم از او رفته، کنار خیابان افتاده، مرد زخمی هنوز زنده است و نفس میکشد، اما توان حرف زدن ندارد.»
با اعلام این خبر به سرعت تیمی از مأموران کلانتری 175 باقرشهر به محل اعزام شدند و مرد زخمی را برای درمان به بیمارستان منتقل کردند. درحالیکه تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت به مأموران پلیس خبر رسید تلاش تیم پزشکی برای نجات مرد زخمی نتیجهای نداده و وی به خاطر شدت جراحات روی تخت بیمارستان فوت کرده است.
تحقیقات جنایی
با اعلام خبر قتل مرد جوان، پرونده وارد مرحله تازهای شد و تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس ویژه قتل دادسرای شهرری وارد عمل شدند. کارآگاهان جنایی در نخستین گام با بررسی اوراق هویتی مقتول دریافتند وی که بصیر نام دارد، افغان است از و از یک سال قبل به صورت غیرمجاز در ایران زندگی میکرده است. همچنین مشخص شد برادر وی هم در تهران زندگی میکند، بدین ترتیب به سراغ خانواده او رفتند و از آنها تحقیق کردند.
برادر مقتول گفت: «من چند سالی است همراه خانوادهام در ایران زندگی میکنم و بصیر هم یک سال قبل به صورت غیرقانونی از طریق قاچاقبرها به ایران آمد و در ساختمان نیمهکارهای مشغول به کار شد، از آن زمان به بعد از او خبری نداشتم. البته در این مدت چند باری با او تلفنی حرف زدم و به من گفت کارگر ساختمان است و حوالی شهرری کار میکند. الان از طریق یکی از بستگانم متوجه شدم برادرم به قتل رسیده است.»
درگیری طایفهای
تحقیقات میدانی و گفتههای خانواده مقتول نشان میداد بصیر چند سال قبل در درگیری طایفهای در افغانستان شرکت میکند و بعد از اینکه از سوی یکی از افراد طایفه مقابل تهدید به قتل میشود از ترس جانش شبانه بار سفر میبندد و به صورت غیرقانونی به ایران میآید. او در ساختمان نیمهکارهای مشغول به کار میشود و در نهایت عصر روز حادثه در همان نزدیکی محل کارش به قتل میرسد. این فرضیه برای مأموران پلیس قوت گرفت عامل قتل به احتمال زیاد یکی از افراد طایفه مقابل است که برای انتقام به ایران آمده و در درگیری بصیر را به قتل رسانده است.
این در حالی بود که مأموران در بررسی دوربینهای مداربسته محل حادثه دریافتند روز حادثه سه پسر جوان افغان راه مقتول را سد میکنند. آنها او را به شدت کتک میزنند و در آخر هم یکی از آنها با چاقویی که همراه دارد، چند ضربه به بصیر میزند و سه نفری از محل فرار میکنند. بنابراین تصویر عاملان درگیری و ضارب در اختیار برادر مقتول قرارگرفت و او ضارب به نام مراد را شناسایی کرد.
برادر مقتول گفت: «مراد عاشق دختری از طایفه ما بود، اما پدر دختر به او جواب رد داد. او فکر میکرد برادرم در این رابطه مقصر است، به همین دلیل هم او را همیشه تهدید به مرگ میکرد. برادرم از ترس به ایران آمد و ما هم فکر میکردیم درگیری آنها تمام شده و خبر نداشتیم پسر کینهجو برای انتقام برادرم را تا ایران تعقیب کرده است.»
رد قاتل
بدین ترتیب مأموران مراد را تحت تعقیب قرار دادند، اما ردی از او پیدا نکردند. درحالیکه تحقیقات برای دستگیری قاتل ادامه داشت، چند روز قبل پسر جوانی به اداره پلیس رفت و گفت محل اختفای قاتل را میداند. وی گفت: «چند روز قبل باخبر شدم مراد در درگیری بصیر را به قتل رسانده است. البته من از قبل در جریان درگیری طایفهای آنها بودم و میدانستم پلیس در تعقیب قاتل است. امروز از محل کارم بیرون آمدم که به صورت اتفاقی مراد را دیدم و او را تعقیب و محل کارش را پیدا کردم. الان به اداره پلیس آمدم تا او را لو بدهم.» بررسیهای مأموران نشان داد قاتل پس از قتل با هویت جعلی به عنوان نگهبان در ساختمان نیمهکارهای مشغول به کار است. سپس مأموران به ساختمان مورد نظر رفتند و قاتل فراری را دستگیر و به اداره پلیس منتقل کردند.
متهم 30 ساله در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و مدعی شد به خاطر درگیری طایفهای و جواب رد خانواده دختر مورد علاقهاش از بصیر کینه به دل گرفته و برای انتقام او را تا ایران تعقیب کرده است. متهم پس از اعتراف به قتل برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. تلاش برای دستگیری همدستان قاتل ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
*مراد با مقتول رقیب عشقی بودی؟
نه، ما اصلاً رقابت عشقی با هم نداشتیم. او عاشق دختر دیگری بود و من هم عاشق دختر دیگری بودم.
*چرا از او کینه داشتی؟
یک سال قبل عاشق دختری به نام آزیتا شدم و به خواستگاریاش رفتم. قرار بود ما با هم ازدواج کنیم، اما ناگهان خانواده آزیتا با ازدواج ما مخالفت کردند و به من جواب رد دادند. وقتی تحقیق کردم، فهمیدم بصیر که از طایفه دختر مورد علاقه من بود به خواستگاری دختری از طایفه ما رفته و آنها به او دختر ندادهاند، به همین دلیل خانواده آزیتا هم به من جواب رد دادند. چند باری به خواستگاری رفتم و تلاش کردم خانواده آزیتا را راضی کنم، اما فایدهای نداشت، به همین دلیل از بصیر کینه به دل گرفتم.
*چرا از ریشسفیدان طایفه کمک نگرفتی؟
اتفاقاً ریشسفیدان و بزرگان طایفه پادرمیانی کردند، اما نتیجهای نداد و باعث شد دو طایفه با هم درگیر شوند، بهطوریکه در هر درگیری چند نفری زخمی میشدند. کینه و دشمنی ما هر روز بیشتر میشد، به همین خاطر من تصمیم گرفتم از بصیر که مسبب این درگیری بود، انتقام بگیرم و او را بکشم.
*چرا در افغانستان نقشهات را اجرا نکردی؟
چند باری در منطقه زندگیمان با هم درگیر شدیم و میخواستم او را بکشم، اما دوستانش کمکش کردند و فرار کرد. پس از آن هم کینهام فروکش نکرده بود و هر روز به دنبال فرصتی بودم برای انتقام، اما یک سال قبل فهمیدم او از افغانستان فرار کرده است.
*از کجا متوجه شدی به ایران آمده؟
من میدانستم او بههرحال یا به ایران آمده یا به ترکیه رفته است. به دنبال ردی از او بودم تا اینکه دو ماه قبل دوستانم به من خبر دادند بصیر را در تهران دیدهاند و گفتند در ساختمان نیمهکارهای در باقرشهر شهرری مشغول به کار است. به سرعت به صورت غیر قانونی به ایران آمدم و با هویت جعلی به عنوان نگهبان در ساختمانی در حال ساخت مشغول به کار شدم و منتظر فرصتی بودم تا از بصیر انتقام بگیرم. روز حادثه همراه دو نفر از دوستانم راه او را سد کردیم و کتکش زدیم. پس از کتککاری من با چاقو چند ضربه به او زدم و همگی فرار کردیم.»
*پس از قتل به کجا فرار کردی؟
از ترس چند روزی به محل کارم نرفتم و داخل خیابان و پارکها سرگردان بودم، اما در نهایت تصمیم گرفتم به محل کارم بروم و وسایلم را جمع کنم و به افغانستان برگردم، اما مأموران پلیس مرا غافلگیر و دستگیر کردند.