جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: چهارشنبه، 23 ارديبهشت 1394     
واگرایی اتحادیه اروپا

فارس: «جواد منصوری» در شماره امروز روزنامه «حمایت» نوشت:

بعد از جنگ جهانی دوم، اروپا به تدریج به این نتیجه رسید که برای حفظ هویت و موقعیت خود در مقابل دو قدرت بزرگ شرق و غرب آن روز یعنی شوروی سابق و آمریکا، نیازمند یک انسجام و هم‌گرایی است. بر همین اساس اولین اتحادیه اروپایی به نام «بـِنـِلوکس» شکل گرفت. بنلوکس شامل کشورهای بلژیک، هلند و لوکزامبورگ بود و در سپتامبر سال 1944 میلادی توسط دولت‌های در تبعید در لندن بنیادگذاری شد. به دلیل تجربه موفق این اتحادیه، به تدریج کشورهای دیگر به این اتحادیه ملحق شدند و در ‌‌نهایت پس از طی حدود 25 سال به یک اتحادیه نیرومند با عضویت بیش از 20 کشور اروپایی تبدیل شد. اتحادیه اروپا یک اتحادیه اقتصادی- سیاسی است که از 28 کشور اروپایی تشکیل شده‌ و منشأ این اتحادیه علاوه بر بنلوکس، به جامعه اقتصادی اروپا که در سال 1957 با توافقنامه رم بین 6 کشور اروپایی شکل گرفت و صرفاً یک اتحادیه اقتصادی بود نیز باز می‌گردد. از آن تاریخ با اضافه شدن اعضای جدید، اتحادیه اروپا بزرگ‌تر شد. در سال 1993، توافق ماستریخت، چارچوب قانونی کنونی اتحادیه را پایه‌گذاری کرد. این اتحادیه پس از آن به یک اتحادیه تاثیرگذار در صحنه بین المل تبدیل گردید. تصور اولیه دولت‌های اروپایی این بود که چالش‌ها و آسیب‌های جدی متوجه آن نخواهد بود زیرا صرفنظر از موقعیت جغرافیایی، دارای ظرفیت‌های علمی و صنعتی و همچنین موقعیت سیاسی مناسب هستند؛ علاوه بر اینکه با آمریکا، در یک اتحاد امنیتی بین‌المللی تحت عنوان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) ائتلاف کرده و به این ترتیب مکمل قدرت اقتصادی و صنعتی اروپا گردیده است. بسیاری از اروپایی‌ها گمان می‌کردند که حتی در صورت تضعیف و افول امپراطوری آمریکا بعد از فروپاشی شوروی، اروپا می‌تواند به عنوان یکی از چند قدرت جهانی، برقرار باشد و به عبارت دیگر، نظام دو قطبی پس از فروپاشی شوروی می‌تواند به نظامی چند قطبی بدل گردد که یکی از قطب‌های آن، می‌تواند اتحادیه اروپا باشد. این مسئله، دورنمای جذابی را فراهم نمود تا حتی کشورهای کوچک اروپایی هم به این اتحادیه بپیوندند و احساس کردند که در کنار قدرت‌های بزرگ اتحادیه می‌توانند از مزایای عضویت در آن استفاده کنند؛ مضاف بر اینکه تحت پوشش امنیتی بازوی نظامی این اتحادیه نیز قرار گرفته و مشکلی متوجه آنان نخواهد بود. 


در واقع باید گفت این تحلیل یک اشکال اساسی داشت و آن اینکه، هر یک از دولت‌های اروپایی بیش از آن‌ که به منافع جمعی فکر کند به منافع ملی خود می‌اندیشد. لذا اگر روزی منافع هر یک از کشورهای عضو، در تضادّ با منافع اتحادیه باشد، از‌‌ همان نقطه است که روند هم‌گرایی به واگرایی تغییر شکل خواهد داد. در ده سال گذشته شاهد آغاز این روند واگرایی بودیم. مسیر حرکت از هم‌گسستگی اروپا از آنجا شروع شد که هر یک از کشورهای اروپایی دچار مشکلاتی (به خصوص اقتصادی) شدند که به راحتی نتوانستند آن‌ها را پشت سر بگذارند و در نتیجه برای حل آن، به کمک‌های اتحادیه نیازمند گردیدند. اقتصاد اتحادیه اروپا هم به دلیل تراکم مشکلات از یک سو و اوضاع نابسامان تهاجم آمریکا به خاورمیانه از سوی دیگر و شکل‌گیری مشکلات اقتصاد بین المللی به خصوص از سال 2008 میلادی (1378 هجری شمسی)، به تدریج دچار نوعی رکود و حتی در سال‌هایی به نوعی نزول گرفتار آمد. اتحادیه اروپا نتوانست پاسخگوی نیاز‌ها و مشکلات اعضای کوچک خود باشد و در نتیجه اعضا هم نتوانستند از مزایای عضویت در این اتحادیه بر اساس انتظاراتی که داشتند، بهره‌مند گردند و لذا کشورهای جنوب اروپا یکی پس از دیگری، پس از غوطه خوردن در مشکلات خود از یونان گرفته تا پرتغال در عضویت خود تردید نمودند. مدتی بعد زمزمه‌های جدایی این کشور‌ها به دلیل اینکه اتحادیه از حل معضلات آنان عاجز بوده و حتی بر انبوه مشکلات آنان افزوده است، شنیده شد. حتی مسئولین یونانی به زبان آمده و اقرار کردند که اگر عضو اتحادیه اروپا نبودند، کشورشان دچار مشکلات اقتصادی به مراتب آسان‌تری می‌شد و شاید اصلاً گرفتار این سختی‌ها نمی‌گردید، زیرا یورو به عنوان یک پول واحد قوی توانسته بود بخشی از بازار یونان را در قبضه خود در آورده و به این ترتیب امکان ادامه حیات اقتصاد آرام یونان را سلب کرده بود. 


از سوی دیگر، طی سال‌های گذشته، ارتباط و همبستگی بیش از پیش آمریکا و انگلیس قوت گرفت و دولتمردان بریتانیا احساس کردند در نزدیک شدن به آمریکا منافع بیشتر را تحصیل خواهند کرد زیرا اتحادیه اروپا مانند گذشته نمی‌تواند از لحاظ سیاسی و بین‌المللی و حتی از جهات اقتصادی پاسخگوی انگلیس باشد. این کشور، از ابتدا عضویت خود در اتحادیه اروپا را مشروط نموده بود و لذا شاهدیم که به اتحادیه پولی و اتحادیه مقیاس‌های اروپا نپیوست و همچنان به عنوان یک عضو مستقل در این اتحادیه حضور همراه با تردیدی دارد. این در حالی است که اگر مباحث واگرایی داخلی انگلیس از قبیل بحث جداشدن اسکاتلند یا ایرلند شمالی به پیش رود، قطعاً دولت انگلستان با مشکلات بزرگ تری مواجه خواهد شد که اتحادیه اروپا نه تنها قادر به حل آن نخواهد بود بلکه حتی برای بررسی و مرتفع نمودن آن ورود هم نخواهد کرد. آمریکا که خود درگیر مسائل داخلی و خارجی خود و فاقد ظرفیت‌های دو سه دهه گذشته است، دیگر قادر نیست مانند گذشته برای حل مشکلات اتحادیه اروپا کمک‌کار باشد. به نظر می‌رسد که چالش‌های آمریکا، به نوعی حکومت این کشور را دچار فرسایش کرده به گونه‌ای که رئیس جمهور ایالات متحده بار‌ها تلویحاً بدین مضمون اذعان کرده است که وقایع دو دهه گذشته مشکلاتی را پدید آورده که بازگشت به دوران اقتدار سابق به سادگی ممکن نخواهد بود. بدین ترتیب اتحادیه اروپا، برخلاف برداشت اولیه کشورهای عضو مبنی بر تبدیل شدن به یکی از قدرت‌های بزرگ دنیا- با عنایت به شرایط موجود- بعید نیست که در ‌‌نهایت به سازمانی مانند اتحادیه جنوب شرقی آسیا (آسه آن) تبدیل گردد و نه اتحادیه‌ای قدرتمند در ابعاد سیاسی و بین‌المللی. روند این اتحادیه به گونه‌ای است که به سمت سقوط در حرکت است و حداکثر توان کشورهای عضو، شاید برای کم کردن سرعت نابودی موثر باشد. علائم تشدید بحران سال‌های آتی اتحادیه اروپا از هم‌اکنون دیده می‌شود، اگرچه تجربه نشان داده که با توجه به تسلط کشورهای اروپایی به منابع ارزان و بعضاً‌ رایگان مستعمرات سابق خود، ممکن است مدتی در حفظ حیات خود موفق باشند ولی لزوماً این بقا و حیات طولانی نخواهد بود.




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: