روزنامه شهروند: ناگهان دل درد شدیدی به سراغ مدیر مدرسه میآید و شبانه او را راهی بیمارستان میکند. پس از سردرگمی و بیسامانی در بیمارستانهای دولتی، فرزندانش از سر بیتابی و به پیشنهاد یک پرستار، او را به یکی از نامآورترین بیمارستانهای خصوصی میبرند.
به سرعت پرستاران دور و بر مدیر را میگیرند و دکتر کشیک با تشخیص انسداد روده، دکتر متخصص را فرا میخواند. پزشک متخصص تشخیص را تأیید و اتاق عمل برای یک جراحی سنگین آماده میشود. همه چیز فراهم میشود و بیمار با دردی کشنده در آستانه ورود به اتاق عمل قرار میگیرد. دکتر فرزند ارشدش را فرا میخواند و پس از گوشزد خطرهای عمل، درخواست ٣میلیون تومان (!!!) دستمزد میکند.
فرزند سردرگم و هیجانزده، بر تخفیف پای میفشارد و دکتر نمیپذیرد و در آخر هم با واژه «خود میدانید!» به اصرارهای پسر هراسان پایان میدهد. پسر پیشنهادِ پزشک را با خانواده در میان میگذارد و در پایان از سر ناچاری و هراسِ از دست دادن پدر، پیشنهاد را میپذیرند. خانواده در گیرودار فشارهای عصبی عمل، درگیر چگونگی تهیه دستمزد پزشک است و ناچار ...
مدیر عمل میشود و رو به بهبود نسبی اما پس از چند هفته دوباره دلدرد و بیمارستان و تشخیص و اتاق عمل و رضایتنامه و ...
پیشنهاد پزشک متخصص دوم اما این بار ١٩میلیون تومان!!! پسر میگوید دکتر! پدر من یک معلم است که حقوقش در یک سال، ١٩میلیون تومان نمیشود. دکتر میگوید عمل پیشین درست انجام نگرفته و سبب عفونت شدید شده است و حتما باید عمل شود. مدیر در آستانه خطر است. پسر میاندیشد اتومبیل و خانه و ... بدون پدر ارزشی ندارد و با همه گرفتاریهای مالی میپذیرد و پدر وارد اتاق عمل میشود. هزینههای بیمارستان و دارو با بیمه نهچندان تکمیلی آموزشوپرورش تحملکردنی است! اما هیچ بیمهای زیر بار دستمزد غیرقانونی اما جاافتاده! دکترها نمیرود و مدیر در آستانه بهبود به این میاندیشد که چرا باید در چند هفته، دسترنج یک عمر تلاشش از کف رود و در آستانه بازنشستگی به خانه نخست زندگی بازگردد؟!
بیگمان در جامعه پولی شده ما بسیاری از ارزشها از پنجره سود نگریسته میشوند. اخلاق خود را با سود همراستا میکند و خواسته یا ناخواسته بسیاری افراد در هر کنشی نخست به ارزیابی میزان پولی که به دست میآورند یا پولی که از دست میدهند، رابطه خویش را با دیگران پی میریزند و سامان میدهند. شاید تا اینجا هیچ مشکلی نباشد اما پولی شدن برخی افراد یا حرفهها، اخلاق را به گونهای سهمگین به چالش میکشد و بر باد میدهد.
بیگمان پزشک و پزشکی از آن افراد و از آن حرفههاست. جان انسان، ارزشمندترین گوهر زندگانی اوست و از دست دادنش بزرگترین زیان. گاهی خانوادهها با اینکه میدانند عزیزشان حتی با پرداخت هزینه از دست میرود، همه کاری میکنند و تنها به زندگی او میاندیشند. حال در این موقعیت حساس، اگر کسی از جایگاه یا شغلش بهرههای غیراخلاقی ببرد، واقعا نوبر است. بیگمان در هر حرفهای، خوب، بسیار و بد هم قابل شمارش؛ اما «یک» بد هم برای حرفه پزشکی بسیار زیاد است.
برای از میان برداشتن بداخلاقی، یکی از راههایش، فاشگویی و بیان درد است. گرچه بسیاری از بخشهای سریال تلویزیونی «در حاشیه» که در روزهای گذشته پخش آن از تلویزیون متوقف شد را ندیدم اما بیگمان مهران مدیری بهرغم همه نقدهای محتوایی و فنی که به کارش وارد آوردند، با توجه به داشته و نداشتههای جامعه و فرهنگ ما، بخشی از واقعیتِ زشتِ فرهنگ پولمحور را به رخ تک تکمان کشید. او درد را عریانتر از آنچه بود به ما چشاند، آیا هنر به نمایشِ زیباییها و زشتیها به توان چند نیست؟!