خراسان: همسرم گوشی تلفن من و فرزندانم را گرو گرفته است تا مرا مجبور کند مهریه و دیگر حق و حقوقاتم را ببخشم و نیمی دیگر از سند منزل را به نام او منتقل کنم چرا که پای یک زن دیگر در میان است و...
زن 45 ساله که برای چاره جویی درباره مشکلش وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود، با بیان این که سال ها تن به کارهای سخت و طاقت فرسا دادم تا زندگی خوبی داشته باشم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از شهرک های حاشیه کاشمر به دنیا آمدم. پدرم اگرچه در روستا زمین کشاورزی کوچکی داشت اما وضعیت مالی خوبی نداشتیم.
دو برادرم با آن که از من کوچک تر بودند ، همواره من و دو خواهر دیگرم را کتک می زدند و به ما زور می گفتند. با وجود این، پدر و مادرم هیچ وقت آن ها را سرزنش نمی کردند چرا که به فرزند پسر علاقه زیادی داشتند و نمی خواستند آن ها را ناراحت کنند. خلاصه روزگار به همین ترتیب سپری می شد تا این که غفور به خواستگاریم آمد.
او نیز اهل کاشمر بود اما در مشهد زندگی می کرد و دریک رستوران مشغول کار بود به خاطر آشنایی دوری که با خانواده غفور داشتیم و از سوی دیگر فکر می کردم از زیر سلطه و آزار و اذیت های برادرانم رها می شوم و همچنین می توانم از خواهرانم حمایت کنم به خواستگاری غفور پاسخ مثبت دادم و در 18 سالگی ازدواج کردم. هنوز دوران نامزدی را می گذراندم که متوجه شدم نامزدم به من خیانت می کند اما به خاطر شرایطی که داشتم از خیانت غفور گذشت کردم و او نیز قول داد که دیگر فقط به زندگی و آینده ما فکر کند.
به همین دلیل زندگی مشترکمان را آغاز کردیم و من دو سال بعد در حالی پسرم «اسفندیار» را باردار شدم که فهمیدم غفور ارتباط خود را با زنان غریبه ادامه می دهد. این موضوع موجب بروز اختلافات زیادی در خانواده ما شد. با وجود این پسر دومم نیز به دنیا آمد و من درگیر بیماری مادرزادی پسرم شدم تا او بهبود یابد.
خلاصه 15 سال قبل روزی غفور به من گفت با زن مطلقه ای ازدواج کرده و از او پسری 10ساله دارد. غفور مدعی بود «هایده» چیزی از او نمی خواهد و تنها به دنبال آن است که سایه یک مرد بالای سرش باشد. اگرچه همسرم مدعی بود به دیدار هایده نمی رود اما من دیگر امیدی به غفور نداشتم و خودم را با بچه ها سرگرم می کردم.
در همین حال در یک هتل به کار مشغول بودم و با همان پول کارگری، خودرویی را به صورت اقساطی خریدم و پول نیمی از خرید یک واحد آپارتمانی را نیز دادم و سند آن را به نام خودم ثبت کردم. دراین سال ها چند بار با همسرم تا مرز طلاق رفتیم ولی به خاطر فرزندانم از او جدا نشدم تا این که حدود یک ماه قبل وقتی به یک مجلس عروسی در کاشمر رفته بودیم ناگهان سرو کله هایده نیز پیدا شد و اختلافات ما شدت گرفت چرا که فهمیدم غفور نیمی از سند خانه را به عنوان مهریه به نام هایده منتقل کرده است.
از آن روز به بعد وقتی به مشهد بازگشتیم با غفور حرف نمی زدم وخیلی سنگین با او رفتار می کردم تا این که صبح وقتی از خواب بیدار شدم از گوشی تلفن من و فرزندانم اثری نبود. بسیار نگران شدیم چرا که پسرانم در زمینه ارزهای دیجیتال فعالیت داشتند و بدون گوشی نمی توانستند کارشان را انجام دهند. دراین هنگام بود که همسرم ادعا کرد گوشی ها نزد اوست و من اگر گوشی را می خواهم باید مهریه و دیگر حق و حقوقاتم را به او ببخشم و نیم دیگر سند منزل را به نام او ثبت کنم و...
شایان ذکر است، رسیدگی کارشناسی به این پرونده توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی