جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: پنجشنبه، 18 ارديبهشت 1399     
خاطره پوریا پورسرخ از یک افسر پلیس

خبرآنلاین: برنامه «دورهمی» که شب گذشته پخش شد، شاهد تعریف یک خاطره جالب از زبان پوریا پورسرخ و بازگویی یک سوتیِ مهران مدیری از دوران اوایل بازیگری‌اش بود.

 پوریا پورسرخ، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون که شب گذشته (چهارشنبه۱۷ اردیبهشت) مهمان برنامه «دورهمی» با اجرای مهران مدیری بود، یک خاطره جالب از پلیسی که مدعی بوده او را نمی‌شناسد و جریمه‌اش کرده است، تعریف کرد.

خاطره پوریا پورسرخ از یک افسر پلیس

مجری برنامه از پورسرخ پرسید، «آیا تا به حال جایی رفتی که تو را نشناسند و ناراحت شوی؟»، مهمان برنامه در پاسخ به این سوال گفت: «خیر، اما گاهی اوقات پیش می‌آید که از عمد این اتفاق می‌افتد، من یادم هست که سال اولی که سریال «وفا» را بازی کردم و تازه وارد این عرصه شده بودم و فکر می‌کردم خیلی اتفاق مهمی افتاده است و همه مرا می‌شناسند، برای فیلمبرداری، وارد طرح ترافیک شدم. سرِ میدان، هفت تیر، یک پلیس مرا نگه داشت، خواست مرا جریمه کند که به او گفتم می‌خواهم بروم سر فیلمبرداری. گفت چرا؟ گفتم می‌خواهم بازی کنم. گفت برو بابا. آن پلیس، جریمه را نوشت و گفت ببین، من آقای پرستویی را هم جریمه کردم، آقای شکیبایی را هم جریمه کردم، آن آقایی که با تو در سریال«وفا» می‌دوید، او را هم جریمه کردم. این‌ها را درحالی گفت که تا قبل از آن منکر بازیگر بودن من شده بود. او پلان به پلانِ سریال«وفا» را حفظ بود. بعد دیدم بازیگران خوبی را جریمه کرده است؛ پرویز پرستویی، مرحوم خسرو شکیبایی و فرهاد اصلانی. بعد خوشحال شدم، دیدم جمع بدی نیست.»

مهران مدیری هم در این‌باره گفت: «من هم از این کارها کرده‌ام. اولین سریالی که بازی کردم، سال ۶۶ در شبکه دو سیما بود. آن سریال، اولین کار تصویر من بود و دو پلان در آن‌جا بازی کردم. فیلمبرداری تمام شد و موقع بازگشت، مینی بوسِ سرویس، دنبال ما آمد و همه ما نیز سوار آن شدیم. مستقیم از استودیو آمدیم سوار سرویس شدیم، من یک عینک دودی زدم و از پنجره که باز کرده بودم تا یک وقت شیشه مانع دید مردم نشود، به بیرون زل زدم و با افتخار اطرافم را نگاه می‌کردم.

یک دوست بازیگری که کنار من نشسته بود، به من گفت مهران جان، هنوز پخش نشده است؛ این فیلم اول می‌رود برای تدوین، بعد صدا گذاری می‌شود تا یک روزی روی آنتن برود، بعد مردم تو را می‌بینند و ... این را که شنیدم سریع عینک را درآوردم. یعنی عقلم نمی‌رسید که ما همین الان از استودیو بیرون آمدیم و این باید پخش شود تا مردم مرا بشناسند.»




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: