تبدیل پارکینگ در طبقه منفی 3 به واحدهای تجاری و اضافه اشکوب (بنا) در طبقه هفتم باعث این اقدام شد.
تاکنون سازمان آتشنشانی، کارشناسان رسمی دادگستری و نظام مهندسی تهران چندین بار بر اقدامات غیرفنی در این ساختمان تأکید کرده اند.
این حکم در شرایطی اجرا شد که طی سالیان گذشته، شنیدهای غیر رسمی از ارتباطهای قوی مالک پاساژ، حامیان وی و قدرت پول اقتداری نفوذ ناپذیر را برای علاء الدین ساخته بود و این بار نیز حتی تا دقیقه 90 تماس و سفارشهای شبانه اجرای حکم را به تعویق انداخت.
اما این بار معاون قضایی دیوان عدالت اداری نیز تأکید کرده بود که حکم تخریب پاساژ علاء الدین قطعی است و حتی بیشتر از آن عواملی که باعث ناامنی ساختمان شده نیز باید برطرف شود.
اکنون حکم اجرا شده و یک روز پس از تخریب، علاءالدین حال و هوای متفاوتی دارد.
ساعت 9 صبح که پاساژ هنوز بیدار نشده، آسانسور از طبقه اول به سمت طبقه ششم به سرعت پر و خالی میشود. دیگر دکمه 7 آسانسور کار نمیکند. همچنان که آسانسور به طبقه شش نزدیک میشود، صدایی در آسانسور میپرسد: کی بود میگفت خراب نمیکنند؟
در طبقه ششم جماعتی اغلب جوان تجمع کردهاند. فروشندگان طبقه هفتم و برخی مشتریهای آنها در راه روها منتظر تعیین تکلیفاند. تازه واردان به طبقه ششم از سر کنجکاوی به نوبت پلههای برقی طبقه 6 به 7 را بالا میروند؛ به مغازههای پلمب شده و شیشههای خرد شده نگاهی میاندازند و چند عکسی میگیرند.
ورودیهای طبقه هفتم با آهنهای جوش داده شده مسدود است. مغازهها از داخل تخریب شده و سپس کرکرهها پایین کشیده شدهاند. مغازهها پیش از تخریب خالی شده است و برخی فروشندهها کالایهای خود را به طبقه ششم آوردهاند. اجازه پیشروی بیش از این نیست.
گفتوگوهای جمعهای چند نفره، حول محور تخریب و آینده شغلیشان میچرخد. آنها منتظر تعیین تکلیف هستند و نمیدانند چه اتفاقی در انتظارشان است. جوانهای این بازار به تبعیت از روحیه جوانی، راحتتر برخورد میکنند اما آنها که کهنهکار این بازار و علاء الدینی شدهاند میانه خوبی با خبرنگاران ندارند؛ زیرا طبق رویه برخی مشاغل خاص، خبرنگاران را سبب آجر شدن نانشان میدانند.
در شرایط سخت پیش آمده، رفتار برخی فروشندههای طبقه ششم از رفتار عصبی ساکنان طبقه هفتم که رسانهها را یکی از دلایل این اتفاق میدانند، قابل تحمل تر است. یکی از آنها همچنان که مغازهاش را باز کرده و روز کاریش آغاز شده، میگوید: این مغازهها دیگر باز شدنی نیستند. اگر قرار به باز شدن بود کار به تخریب نمیرسید.
روایات و شایعات زیاد است. یکی دیگر از فروشندگان تعریف میکند که «شهرداری 30 میلیارد خواسته بود». نفر سوم ادامه میدهد: «حاجی پیش از تخریب حتی حاضر شده 200 میلیارد تومان به شهرداری بدهد اما شهرداری موافقت نکرده و به همین دلیل تخریب شروع شده. طبقه هفتم دیگه باز نمی شه».
در میان فروشندههای منتظر در طبقه ششم تعدادی مشتری نیز به چشم میخورد. یکی از آنها پول واریز کرده و اکنون نمیداند که باید به کجا مراجعه کند، دیگری یک گوشی برای تعمیر داده بود و شخص سومی نیز یک گوشی گرویی داشت. آنها منتظر بودند تا فروشندهها بیایند.
یکی از فروشندهها از گرفتاریهای دوستش یاد میکند که دفعه قبل مغازهاش آتش گرفته و این بار تخریب شده است و به این ترتیب دیگر بدبخت شده است.
در میان فروشندهها پیچیده که «حاجی» قول داده تا دوشنبه پولها را تسویه کند. میگویند: اغلب مغازهها فروخته شده است.
یکی از مغازهدارها نظر مخالفی دارد. او میگوید دیگر به کسی پول نمیدهند، پولی که داده شده دیگر باز نمیگردد. پاساژ مغازه خالی ندارد؛ احتمالا حاجی باید بعضی از مغازههای خود را که در اجاره هستند تخلیه کند و به مالکان طبقه هفتم بدهد. یک سری دیگر بیکار میشوند؛ یا احتمالا در پاساژ علاءالدین 2 به بعضیها مغازه میدهد.
یکی از مغازههای طبقه دوم ماجرای طبقه بالا را تمام شده میبیند و البته روزهای پررونقی را برای طبقات بالا پیشبینی میکند. او میگوید: طبقههای پایین که کاسبی خود را دارند اما از امروز به بعد کار در طبقات بالا هر قیمتی بخواهند میفروشند.
دفتر ساختمان که در طبقه هفتم بود اکنون دیگر تخریب شده و فعلا آدرسها به نشانی دفتر نیمپله ختم میشود. اکنون که قانون بر قدرت غلبه کرده، میهمانان فعلی طبقه ششم نگران آیندهاند و به چکهای در دست مردم و جنسهای در انبار مانده اند که هر روز معطلی آنها ضرر است، فکر میکنند.