روزنامه جوان: دهم فروردین سال۹۵ مرد جوانی مأموران پلیس را از مفقودی پدر همسرش باخبر کرد و گفت: «پدرزنم راننده آژانس است. او روز گذشته برای کار از خانه بیرون رفت، اما هنوز برنگشته است. همه جا سراغش رفتیم، اما هیچ خبری از او نیست. نگرانیم برایش اتفاق بدی افتاده باشد، چون تلفن همراهش نیز خاموش است.»
با اعلام مفقودی تلاش پلیس برای یافتن مرد میانسال آغاز شد تا اینکه فردای آن روز مأموران جسد مجهولالهویهای را در اتوبان خلیج فارس کشف کردند که با ضربات چاقو به سینهاش کشته شده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی و تشخیص هویت جسد مشخص شد متعلق به همان راننده آژانسی است که داماد او اعلام مفقودی کرده بود. به این ترتیب پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل و در روند تحقیقات مأموران دریافتند خودروی پراید مقتول به شهر رفسنجان منتقل شده است. همچنین در پارهای دیگر از تحقیقات با توجه به مدارک کشف شده در خودروی مقتول، مأموران به مرد ۲۵سالهای به نام عزت و مرد ۳۰ساله به نام فؤاد که به اتهام حمل و فروش مواد مخدر تحت تعقیب بودند مظنون شدند تا اینکه چندماه بعد از حادثه در هشتم آذرماه همان سال دو مرد جوان بازداشت و به پلیس آگاهی منتقل شدند. عزت در بازجویی به قتل راننده آژانس اعتراف کرد و گفت: «برای خرید مواد مخدر میخواستم از شهر ری به باقرشهر بروم، به همین خاطر یک خودروی آژانس به مبلغ ۱۱هزار تومان کرایه کردم، اما هیچ پولی همراه نداشتم. بین راه بود که راننده فهمید و با هم درگیر شدیم. حین درگیری او داشت از جیب بغلش چاقو در میآورد که بلافاصله با چاقوی کوچکی که همراه داشتم چند ضربه به سینهاش زدم و فرار کردم.» متهم در ادامه گفت: «بلافاصله از ترس پشت فرمان خودروی مقتول نشستم و در حال فرار بودم که متوجه شدم گوشیام در محل حادثه جامانده است. آنجا بود که به برادرم زنگ زدم و از او کمک خواستم. وقتی برادرم به محل رفت تماس گرفت و گفت: راننده فوت کرده است. با شنیدن این خبر از ترس به رفسنجان گریختم و ماشین را در خیابانی خلوتی رها کردم.»
با اقرارهای متهم، پرونده در حال تکمیل شدن بود که عزت در بازجوییهای بعد ادعای جدیدی را مطرح کرد و منکر قتل شد. او در اظهاراتش دوستش - فؤاد- را عامل قتل معرفی کرد. به این ترتیب فؤاد تحت بازجویی قرار گرفت، اما از آجائیکه مدرکی علیه وی به دست نیامد وی تبرئه و آزاد شد.
سرانجام متهم به اتهام مباشرت در قتل و مباشرت در ضرب و جرح غیر منتهی به فوت روانه زندان شد و پرونده بعد از صدور کیفرخواست به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
صبح دیروز پرونده روی میز هیئت قضایی همان شعبه به ریاست قاضی عبداللهی و مستشار واعظی قرار گرفت و رسیدگی شد. با اعلام رسمیت جلسه، وکیل اولیایدم به نیابت از اولیایدم که در جلسه حاضر نبودند درخواست قصاص کرد همچنین رئیس قوهقضائیه از طرف بچه صغیر مقتول نیز درخواست قصاص کرد. سپس متهم بنا به دستور ریاست دادگاه در جایگاه قرار گرفت و گفت: «هیچ کدام از اتهامات را قبول ندارم و قاتل دوستم فؤاد است و من بیگناهم.» او در ادامه گفت: «سالها پیش پدرم با زنی افغان ازدواج کرد به همین دلیل با فؤاد آشنا شدم و با هم مشغول خرید و فروش مواد مخدر شدیم. آن روز فؤاد تماس گرفت و خواست به یافتآباد بروم و گوسفندی که پیش برادرزادهاش امانت بود را بگیرم. او خودرواش را داد و در حالیکه گوشی من و فؤاد جابهجا شده بود تلفن همراه من در جیب او جا ماند. ساعتی بعد فؤاد تماس گرفت و خواست به دیدنش بروم. وقتی به محل رسیدم، دیدم او با مقتول درگیر شده و در حال کتک زدن مقتول است. به قصد میانجیگری وارد درگیری شدم که ناگهان فؤاد با چاقو به مقتول زد و او روی زمین افتاد. فریاد کشیدم که چرا او را کشتی! سپس از ترس سوار خودروی مقتول شدم و فرار کردم.»
متهم در ادامه گفت: «بعد از دستگیری وقتی فؤاد به پلیس آگاهی آمد به من گفت: اگر قتل را گردن بگیری کمک میکنم تا آزاد شوی. این گذشت و من تحت فشارهای بازجویی و قول فؤاد قتل را گردن گرفتم، اما بعدها وقتی به او زنگ زدم انگار مرا نمیشناسد. حتی وقتی از تاریخ محاکمهام باخبر شد مقابل منزلم رفته تا به زور پسرم را ببرد که موفق نشده بود.»
متهم در ادامه به سؤالات هیئت قضایی پاسخ داد.
چرا با ماشین مقتول فرار کردی؟
ترسیده بودم و میخواستم از صحنه فرار کنم. از طرفی، چون دستانم خونی شده بود، نمیتوانستم سوار ماشین دیگری شوم.
چرا ترسیده بودی تو که مرتکب قتل نشده بودی؟
با دیدن خون ترسیده بودم.
علت درگیری فؤاد و مقتول برای چه بود؟
نمیدانم.
در آخر متهم در آخرین دفاعش گفت: «حاضرم به جان پسر خردسالم قسم بخورم که قتلی مرتکب نشدهام و بیتقصیرم. من فقط به خاطر وعدههای دروغ فؤاد قتل را گردن گرفتم.»
در پایان هیئت قضایی بنا به مدارک موجود در پرونده و تناقضگوییهای متهم وی را به قصاص محکوم کرد.