انتخاب: د. مدى الفاتح در القدس العربی نوشت: پس از برکناری تیلرسون و انتصاب پومپئو و بولتون، و نیز در خصوص تاثیر این اقدام ترامپ بر آینده سیاست خارجی آمریکا نظرات مختلفی مطرح شد، بویژه آنکه سیاست خارجی ایالات متحده این روزها با مسائل بسیار مهمی از جمله مذاکره با کره شمالی، مسائل منطقه عربی، ارتباط با چین و هم پیمانان اروپایی، مواجه است.
این روزنامه عرب زبان چاپ لندن آورده است: اما مهمترین تاثیر این تغییر در کاخ سفید متوجه سرنوشت توافق هسته ای با ایران می شود، براساس سخنان صریح ترامپ، تحلیلگران یکی از دلایل برکناری تیلرسون را مربوط به موضع وی در مورد ایران می دانند که با منطق و شیوه کار رئیس جمهور آمریکا همخوانی نداشت.
سوالهای زیادی مطرح است: آیا واقعا تیلرسون آنطور که رسانه ها نشان می دهند با ایران و مواضعش موافق است؟ آیا علت ناتوانی ترامپ در نابودی توافق هسته ای در سیاست خارجی تیلرسون نهفته است؟اگر پاسخ مثبت است تا چه حد می توانیم انتظار داشته باشیم با روی کار آمدن پمپئو شاهد تغییرات دراماتیکی در سیاست خارجی آمریکا باشیم؟
پاسخ به این سوال بدون فهم ماهیت توافق هسته ای ممکن نیست، توافقی که با عنوان برنامه اقدام متشرک شناخته می شود و ایالات متحده تنها طرف حاضر در آن نیست.
حقیقت آن است که شکست در تحقق تمایل ترامپ برای از بین بردن برجام و عقب نشینی یک طرفه وی از آن، به رغبت وزیر خارجه وی برای ماندن در توافق مربوط نیست، بلکه این مساله ارتباط عمیقی با طبیعت توافق دارد که در زمان اوباما امضا شده و غیر قابل تغییر است. اما دلیل ارتباط این موضوع با تغییر در هرم دیپلماتیک آمریکا آن است که این پرونده توجه هم پیمانان آمریکا در منطقه و تمام جهان را به خود مشغول کرده است.
این برکناری از سوی دیگر با آشفتگی موجود در دولت ترامپ مرتبط است، تا آنجا که هنوز کارشناسان دلیل واقعی برکناری مایکل فلین، و مک مکستر را نمی دانند و همچنان باب تحلیل ها در مورد علت آمدن بولتون به کاخ سفید باز است.
تیلرسون در مورد توافق هسته ای به منزله نماینده صدای دیپلماسی سیاست آمریکا بود، صدایی که تلاش می کرد در مقابل لحن تحریک آمیز رئیس جمهور، مورد پذیرش قرار گیرد.
بسیاری این موضع گیری تیلرسون را به معنای جانبداری وی از ایران می دانستند، اما این مواضع در حقیقت ایمان وی به نقش «مخرب» (!) ایران در منطقه را منعکس می کرد؛ به عبارت دیگر، وزیر خارجه سابق آمریکا با چشم دیگری به مسائل می نگریست.
تیلرسون تلاش کرد توضیح دهد این توافق دو طرفه و تنها بین ایران و آمریکا نیست، بلکه در واقع توافقی بین ایران و چند کشور دیگر است. با این منطق، صحبت از لغو توافق یا پاره کردن آن پوچ و بی فایده است چرا که آمریکایی ها نمی توانند به نیابت از دیگر طرفها چنین اقدامی کنند. این درک، تیلرسون را بر آن داشت زمان زیادی را به مذاکره با هم پیمانان اروپایی اش اختصاص داده و در مورد امکان ایجاد نسخه جدیدی از توافق صحبت کند؛ آنچه که از نظر ترامپ و دیگر تندروهای اطرافش تنها تلف کردن وقت بود.
این نظر ویژه تیلرسون نیست، بلکه نظر بسیاری از عناصر تاثیر گذار در کاخ سفید از جمله جیمس متیس است که نمی توان وی را در هیچ حالتی طرفدار ایران نامید!
بر این اساس، دیپلماسی آمریکا از یک راه حل در مورد مساله ایران حمایت کرد، راهی که متکی بر دو محور است؛ محور اول: محور مقابله، که طی آن ایالات متحده به شکلی همراه با همسایگان ایران است که گمان می کنند از سیاستهای ایران ضربه می خورند، مثال واضح این دولتها، عربستان سعودی است. محور دوم، محور افزایش تحریمهای ایران و بلوکه کردن میلیون ها دلاری است که می تواند به بهبود شرایط اقتصادی ایران کمک کند.
امروز، شکست این راهکار ثابت شده است، نه به دلایل منطقی، بلکه به علت تغییرات گسترده ای که در نقشه حوادث منطقه بوقوع پیوسته و در رأس آنها بحران خلیج فارس است که موج های بی سابقه ای از اشفتگی را ایجاد کرده است.
منطق می گوید در مرحله آینده شاهد تحول ریشه ای در طبیعت روابط ایران و آمریکا نخواهیم بود و اشاره به جنگ به دلیل ورود تمام منطقه به هرج و مرج، گزینه ای در دسترس و اسان نیست. این حساب منطق است، اما مشکل اینجاست که ما در عصر اینگونه محاسبه ها زندگی نمی کنیم و همانطور که کسینجر می گوید، در زمانه ای هستیم که دیپلماسی در آن به نفع محاسبه های نظامی و اطلاعاتی عقب نشسته است...