شاید برای آنهایی که هالیوود امروز را می بینند، تصور یک هالیوود پاک با بازیگرانی قدیس گونه چیزی شبیه فانتزی به نظر برسد اما دهه ها پیش جامعه عموما مهاجر آمریکا، هنوز آن قدری سنتی بود که نتواند فساد های اخلاقی صنعت سینما را تحمل کند. اگر یک رسوایی راه روزنامه ها را در پیش می گرفت نتیجه شکست تمام استودیو بود و به همین خاطر کمپانی های بزرگ هالیوودی افرادی را تحت عنوان «فیکسر» استخدام می کردند تا روی فساد های عوامل خود سرپوش بگذارند. صحبت از اواخر دهه بیست تا دهه شصت است.
یکی از مشهورترین فیکسرهای تاریخ هالیوود، هاوارد استریکلینگ، مدیر روابط عمومی کمپانی مترو گلدوین مه یر از دهه 30 تا دهه 60 است. او با همکاری ادی منیکس (فیکسری که سال 2016 سوژه فیلم «درود بر سزار» برادران کوئن بود) مدیر کل ام جی ام کمک می کرد تا چهره ای که کمپانی برای هر یک از ستاره های آن روزش ساخته با رسوایی های مختلف مخدوش نشود.
منیکس و استریکلینگ زوج عجیبی بودند. اولی گردن کلفتی بود که با گانگسترها و گروه های خلافکار در می افتاد. او اولین بار وقتی وارد سینما شد که چشم نیک و جوزف شنک تهیه کنندگان سرشناس سینمای آمریکا در شهربازیشان به او افتاد. استریکلینگ اما یک روزنامه نگار یقه اتوکشیده تر و تمیز بود که سال 1919 وارد روابط عمومی مترو گلدوین مه یر شد. با همکاری هم این دو از پس هر مشکلی برآمدند.
وقتی جین هارلو، جودی گارلند، لانا ترنر و بسیاری از ستاره های زن دیگر ام جی ام، خارج از چارچوب خانواده بار دار شدند این زوج استریکلینگ- منیکس بود که اوضاع را مدیریت می کرد. وقتی معلوم شد اسپنسر تریسی الکلی است باز استریکلینگ بود که پای کار آمد و گروهی شامل یک راننده، یک دکتر و چهار نگهبان را به نام «تیم تریسی» آماده کرد تا در همه حال حواسشان به ستاره آن زمان سینمای آمریکا باشد.
اگر کسی بود که کمک فیکسر ها را نمی خواست، فقط اوضاع را برای خودش سخت تر می کرد. چون آن وقت به خاطر منافع کمپانی فیکسرها با علنی کردن رسوایی، موجبات اخراج فرد از شرکت را فراهم می کردند. نمونه اش هم نیلز استر همجنس باز که حاضر به ازدواجی صوری با ویوین دانکن، بازیگر وودویل نشد. در نتیجه با چراغ سبز استریکلینگ رسوایی او علنی و بلافاصله بعد از آن استر اخراج شد.
اما شاید عجیب ترین مثال برای کار فیکسرها را بتوان در مورد عجیب لورتا یانگ مشاهده کرد:
سال 1935 کلارک گیبل، لورتا یانگ همبازی خودش در «آوای وحش» را باردار کرد. آن هم درست در زمانی که او با دومین همسرش ماریا لانگهام (از مجموع پنج همسرش) زندگی می کرد. بعد ها حتی ادعا شد گیبل به یانگ تجاوز کرده است. از انجایی که لورتا یانگ کاتولیک بود، اجازه سقط جنین را نداد و در نتیجه استریکلینگ مجبور شد مدتی او را مخفی کند. او در ابتدا به مطبوعات گفت که به تعطیلات می رود و بعد هم ادعا کرد که بیمار است اما وقتی در عروسی خواهرش هم شرکت نکرد رسانه ها آرام آرام شروع به درج شایعات کردند. به خاطر آرام کردن اوضاع استریکلینگ ترتیب مصاحبه ای میان دوست خبرنگارش از فوتوپلی و یانگ پا به ماه را داد. در تمام طول مصاحبه لورتا در تخت خواب و زیر پتو بود و بالش هایی که با دقت چیده شده بودند حجم بدن او را مخفی نگاه می داشتند. برای صحنه سازی بهتر استودیو پرستاری را هم استخدام کرده بود که چند بار وارد اتاق شد و بطری تزریق وریدی را جا به جا کرد.
وقتی لورتا یانگ دخترش را به دنیا آورد، عملیات وارد مرحله بعدی شد. در ابتدا این دختر چند ماه در یک ویلای ییلاقی در ونیز بیچ لس آنجلس بود. بعد از آن مدتی به یک یتیم خانه رفت و یک سال بعد یانگ اعلام کرد می خواهد دو بچه یتیم را به فرزند خواندگی بگیرد. طی اتفاقاتی عجیب او بعدها ادعا کرد که مادر بیولوژیکی یکی از بچه ها آماده و فرزند خودش را (که هیچ وقت وجود خارجی نداشته) برده پس در نتیجه سهم لورتا یانگ از بچه های یتیم فقط جودی خودش شد. سال 1966 بود که او حقیقت را به دختر خودش اعتراف کرد و با انتشار کتاب خاطرات پس از مرگ در سال 2000 جهان هم این بازی پیچیده فیکسر ها را دید.
در این پرونده منیکس و استریکلینگ تمام خواسته های لورتا یانگ را برآورده کردند اما پرونده هایی هم بوده که چنین اتفاقی در آنها رخ نداده:
بد شانسی پاتریشیا داگلاس این بود که مثل لورتا یانگ چهره شناخته شده ای به حساب نمی آمد. او بیشتر به عنوان رقاص در پروژه های موزیکال برادران وارنر حاضر می شد. وقتی مترو گلدوین مه یر با او تماس گرفت فکر کرد برای یکی از فیلم ها به او احتیاج دارند اما در حقیقت او برای حضور به عنوان سرگرمی در یک میهمانی دعوت شده بود. این مهمانی، در واقع جشنی پنج روزه بود که کمپانی MGM به بهانه سال خوبی که پشت سر گذاشته بود آن را برنامه ریزی کرده بود. وقتی در روز سوم او به مزرعه اختصاصی مترو گلدوین مه یر رسید خودش را در کنار 120 رقاص دیگری دید که عملا برای کامجویی مردان حاضر دعوت شده بودند. مقاومت در برابر «دیوید راس چندش اور» هیچ فایده ای نداشت و تجاوز او باعث شد تا داگلاس را به بیمارستان منتقل کنند. هیچ کدام از پلیس های حاضر در جشن گزارش جرمی ندادند. پاتریشیا داگلاس به دادگاه لس انجلس شکایت کرد اما با تطمیع فیکسر های کمپانی هیچ کدام از شاهدین حاضر نشدند در دادگاه هم شهادت خودشان را تکرار کنند تا پرونده با شکست مواجه شود.
مرگ ادی منیکس در سال 1963 و بازنشتستگی استریکلینگ در سال 1969 عملا دوره فیکسرهای سنتی را در پایان دهه شصت به پایان برد. سال گذشته ادی منیکس سوژه فیلم «درود بر سزار» برادران کوئن شد. اما وقتی حقیقت زندگی او را مرور می کنیم می بینیم تصویر دوست داشتنی یک فرد درست کار که جاش برولین در این کمدی از منیکس به نمایش می گذارد با کارهای سنگدلانه ای که انجام داده در تضاد کامل است.
هر چند با همه این احوال اما احتمالا چهره هایی مثل هاروی وینشتاین، کوین اسپیسی و جفری تامبر که این روزها نامشان به جرم رسوایی های اخلاقی یکی پس از دیگری در روزنامه ها، خبرگزاری ها و برنامه های تلویزیونی منتشر می شود قدر این رفتار غیر اخلاقی محافظان اخلاق در هالیوود را می دانند. شاید کوین اسپیسی فقط یک ادی منیکس تا اسکار سوم به خاطر فیلم «همه پول های جهان» فاصله داشت و شاید فقط به اندازه یک هاوارد استریکلینگ تا بردن امی به خاطر بازی در نقش فرانک آندروود. چیزی که قطعی به نظر می رسد فساد سیستماتیک در هالیوود است که ریشه ای تاریخی دارد فقط تفاوت امروز و آن روز این است که روزگاری هالیوود به خاطر زیر ذره بین بودن روسای یهودی مهاجرش مجبور به محافظه کاری بود و امروز دلیلی برای این موضوع نیست. هالیوود همان هالیوود است و آدم ها همان ها.